|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Skyrim - 02 شهریور ۱۳۹۵ ۰۱:۱۴ ق.ظ
فردا آخرین موعد تحویل پروژه ...
مکن ای صبح طلوع ....
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 02 شهریور ۱۳۹۵ ۰۱:۱۶ ق.ظ
قبلا اسمشو دیده بودم اما امروز باهاش برخورد داشتم:
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
چیز جالبیه!
هم یه template engine هست. هم در عین حال یه تغییراتی تو html میده.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - stateless - 02 شهریور ۱۳۹۵ ۰۶:۵۱ ق.ظ
(۰۱ شهریور ۱۳۹۵ ۰۶:۵۵ ب.ظ)Aurora نوشته شده توسط: (01 شهریور ۱۳۹۵ ۰۴:۱۱ ب.ظ)crevice نوشته شده توسط: فقط و فقط وفقط زندگی کنین. همین (:
شاید یک دلیلش پدر و مادرهای ما بودند که خودشون در سختی زندگی کردند، زمان جنگ و انقلاب و ... یک طوری با ما برخورد کردند که ما این سختی ها رو نکشیم و یک جوری ما رو بزرگ کردند که به جایی برسیم که همه چیز محکم و خوب باشه تا مثل خودشون نشیم. موفقیت رو یک طوری تو ذهن ما قرار دادند. یه چیز دیگه هم هست. گاهی فکر می کنم تبلیغات هم تاثیر داشته. از این چیزهایی که الان مد شده. نمی دونم چقدر وجودشون درست یا ضروری هست. تبلیغات برای شادی، شما هم می توانید، قله های موفقیت، مثل همین جمله هایی که همیشه تو شبکه های اجتماعی رد و بدل میشه. گاهی فکر می کنم این کلاسایی که برگزار میشه، این همایش ها، برنامه ها، کتابهای این شکلی، بیشتر آدم رو گم می کنند. موفقیت رو یک چیز می دونند فقط.
یک چیزی در مورد خودم بگم همیشه با این مسئله مشکل داشتم. موفقیت و به جامعه خدمت کردن و این مسائل. امروز داشتم به یک فایلی گوش میدادم در مورد این می گفت که ما ممکنه خواسته های پدر و مادر، اطرافیان یا هر چیز دیگه رو دنبال کنیم. صدای که می شنویم، صدای اون ها باشه نه چیزی که ما می خواهیم. یا یکسری عقده ها ما رو به سمتی سوق بدهند. نمی خوام بگم این ها نیستند. هستند. درستم هستند بعضی هاشون. یک چیزی هم از یک فردی می گفت که الان دکتری کامپیوتر داره ولی راضی نیست. اون چیزی که نبوده که می خواسته. ولی گاهی به بعضی چیزا فکر می کنم مثلا به یک فرد زحمت کشی که سال ها داره زحمت می کشه و کار می کنه. یعنی این اون چیزی هست که می خواسته؟ یا اصلا تا به حال به چنین چیزی فکر نکرده.
این چند وقته این مسئله خیلی برام پیچیده تر شده. یک واقعیتی که وجود داره چند وقتی هست شروع به خوندن زندگی نامه ی یکسری آدم ها کردم. وقتی می خونم خوب می بینم چقدر سختی کشیدن برای کشورمون. آخر کتاب که می رسم واقعا ذهنم دیگه کار نمی کنه. همین باعث شده بشینم به خودم فکر کنم، حالا که زمان جنگ نیست من از کشورم دفاع کنم، حالا چکار کنم. این مسئله یک دغدغه ی بزرگ شده و تمام حجم فکرم رو گرفته. همه اش فکر می کنم باید کاری بزرگ کنم. حس و حالم عجیب شده. نه می دونم حالم خوبه نه می دونم حالم بده. این کتابا رو که می خونم واقعا یک جاهاییش دیگه در حال خودم نیستم.
امروز نشستم از خدا گلایه کردم. بعدش پشیمون. یاد یک چیزی افتادم از دست خودم ناراحت شدم. یعنی خدا می بخشه؟ اگر بنده ی خدا نبخشه چی؟ نمی دونم چرا بعد از گلایه ام این عذاب وجدان بدجوری اومد سراغم.
آخرش الان داشتم کلیپی رو نگاه می کردم از یک سایت که می گفت ما زمانی موفقیم که به چیزی که خدا ما را برای آن آفریده برسیم.
زندگی خوب این نیست که همه چی رو به راه باشد و انسان تبدیل بشود به یک ماده ی گندیده و حرکتی توش نباشه.
حتی کلیپ هم نگاه می کنیم که به قصد این نباشه که این چیزا رو توش بشنوم، این چیزها هم توش گفته میشه!
فکر کنم گوش هام برای شنیدن این حرفا تیز شده.
حرفای دلم بازم زیاد شد. ببخشید به بهانه ی حرفای شما، حرفایی زدم.
حرفهاتون، حرفِ دلِ ما هم هست. خدا خیرتون بده.
بیشتر بنویسید.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Aurora - 02 شهریور ۱۳۹۵ ۰۹:۰۴ ق.ظ
(۰۲ شهریور ۱۳۹۵ ۰۶:۵۱ ق.ظ)stateless نوشته شده توسط: بیشتر بنویسید.
متکلم وحده شدم آخه. زیاد هم می نویسم شاید درست نباشه.
به نتیجه رسیدم، که امیدوارم برسم، می نویسم.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - shamim_70 - 02 شهریور ۱۳۹۵ ۰۹:۴۸ ق.ظ
دوستان ی راهنمایی میخوام
من یک سیستمی دارم روی virtualBox نصب میکنم بعد خطای کمبود فضا میده!
الان یعنی باید حافظه ی مجازی ایجاد شده روی ماشین مجازی رو زیاد کنم یا جایی که خودvirtualرو نصب کردم با کمبود فضا مواجه شده؟
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - nlp@2015 - 02 شهریور ۱۳۹۵ ۱۰:۲۹ ق.ظ
خیلی بدم میاد تو عروسیا ب مجردا هرکی از راه میاد میگه ایشالا عروسی تو انگار حالا طرف خیلی در حسرت ازدواجه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Aurora - 02 شهریور ۱۳۹۵ ۱۱:۵۴ ق.ظ
(۰۲ شهریور ۱۳۹۵ ۱۰:۲۹ ق.ظ)nlp@2015 نوشته شده توسط: خیلی بدم میاد تو عروسیا ب مجردا هرکی از راه میاد میگه ایشالا عروسی تو انگار حالا طرف خیلی در حسرت ازدواجه
تنها راهش اینه که تشکر کنی تموم بشه بره
منم قبلا حساس بودم. همه اش توضیح میدادم که نه چرا و این حرفا ولی بعدا دیگه تشکر می کردم و تمام.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - samaneh@90 - 02 شهریور ۱۳۹۵ ۰۱:۲۲ ب.ظ
(۰۲ شهریور ۱۳۹۵ ۰۹:۰۴ ق.ظ)Aurora نوشته شده توسط: (02 شهریور ۱۳۹۵ ۰۶:۵۱ ق.ظ)stateless نوشته شده توسط: بیشتر بنویسید.
متکلم وحده شدم آخه. زیاد هم می نویسم شاید درست نباشه.
به نتیجه رسیدم، که امیدوارم برسم، می نویسم.
آرورا کمک نمیخوای؟
(۰۲ شهریور ۱۳۹۵ ۱۰:۲۹ ق.ظ)nlp@2015 نوشته شده توسط: خیلی بدم میاد تو عروسیا ب مجردا هرکی از راه میاد میگه ایشالا عروسی تو انگار حالا طرف خیلی در حسرت ازدواجه
آخ آخ منم این مشکل دارم دخترای کوچکتر از من با اولین فردی که از راه میرسه سریعا ازدواج میکنن حالا مهم نیست اون اولین فرد چه قدر مطابق با معیارهاشه فقط هدفشون شوهر کردنه. بعد فک و فامیل جوری به من میگن ایشالا عروسی خودت یا دیگه نوبت توا انگار مثلا من از بی خواستگاری الان مجرد موندم!!!!!!! من نمیدونم کی میخوان این فامیل یاد بگیرن ازدواج کردن، کنکور، ادامه تحصیل دادن، بچه دار شدن و هزاران مثال دیگه یه مساله شخصیه دلیلی نداره ازش بپرسن!!!!!!
(۰۲ شهریور ۱۳۹۵ ۰۱:۲۲ ب.ظ)samaneh@90 نوشته شده توسط: (02 شهریور ۱۳۹۵ ۰۹:۰۴ ق.ظ)Aurora نوشته شده توسط: (02 شهریور ۱۳۹۵ ۰۶:۵۱ ق.ظ)stateless نوشته شده توسط: بیشتر بنویسید.
متکلم وحده شدم آخه. زیاد هم می نویسم شاید درست نباشه.
به نتیجه رسیدم، که امیدوارم برسم، می نویسم.
آرورا کمک نمیخوای؟
(۰۲ شهریور ۱۳۹۵ ۱۰:۲۹ ق.ظ)nlp@2015 نوشته شده توسط: خیلی بدم میاد تو عروسیا ب مجردا هرکی از راه میاد میگه ایشالا عروسی تو انگار حالا طرف خیلی در حسرت ازدواجه
آخ آخ منم این مشکل دارم دخترای کوچکتر از من با اولین فردی که از راه میرسه سریعا ازدواج میکنن حالا مهم نیست اون اولین فرد چه قدر مطابق با معیارهاشه فقط هدفشون شوهر کردنه. بعد فک و فامیل جوری به من میگن ایشالا عروسی خودت یا دیگه نوبت توا انگار مثلا من از بی خواستگاری الان مجرد موندم!!!!!!! من نمیدونم کی میخوان این فامیل یاد بگیرن ازدواج کردن، کنکور، ادامه تحصیل دادن، بچه دار شدن و هزاران مثال دیگه یه مساله شخصیه دلیلی نداره ازش بپرسن!!!!!!
در حدی این سوالهاشون زجر آوره که گاهی احساس پشیمونی میکنم که چرا خواستگار رد میکنم چرا بدون اینکه عاقلانه تصمیم بگیرم به اون فرد میخورم یا نه همون اول به طرف نمیگم باشه!!!!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - samane .gh - 02 شهریور ۱۳۹۵ ۰۱:۳۵ ب.ظ
اولین چیزی که آدم دل تنگش میشه
صدای کلید باباس که برمیگرده خونه،
دومیشم
نگاهای یواشکی مامان از لای در ...
از شما آیا تا کنون از رنگی رنگی چیزی خریده ؟ D:
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - nlp@2015 - 02 شهریور ۱۳۹۵ ۰۱:۴۰ ب.ظ
(۰۲ شهریور ۱۳۹۵ ۰۱:۲۲ ب.ظ)samaneh@90 نوشته شده توسط: در حدی این سوالهاشون زجر آوره که گاهی احساس پشیمونی میکنم که چرا خواستگار رد میکنم چرا بدون اینکه عاقلانه تصمیم بگیرم به اون فرد میخورم یا نه همون اول به طرف نمیگم باشه!!!!
دقیقا! هرچی میخوای به حرفای بقیه بی تفاوت باشی و زندگیتو کنی باز اذیتت میکنن. هرکی دوس داره یجور زندگی کنه یکی دوس داره زودتر ازدواج کنه، بچه داشته باشه، خونه داری کنه و یکی دیگه خرجشو بده و منم به سلیقه اونا احترام میذارم. قرار نیس همه یه چیزو بخوان. ولی بضیا یجوری رفتار میکنن انگار دختر هرچقدم درس بخونه اینا اصن مهم نیس، باز اگه ازدواج نکرده باشه کمبود داره. مهمترین فایده رفتن ازینجا اینه ک آدم از دست این حرفا و فکرا راحت میشه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Pure Liveliness - 02 شهریور ۱۳۹۵ ۰۱:۴۱ ب.ظ
الان تازه میفهمم نبودن امکانات توی شهرستان یعنی چی. این که به خاطر هر چیزی آدم مجبور باشه بره تهران.
عصبانی ام و نیازمند یک عدد پارک بانوان رفتن تنهایی. :|
سمانه جون بیا بریم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Aurora - 02 شهریور ۱۳۹۵ ۰۱:۴۵ ب.ظ
(۰۲ شهریور ۱۳۹۵ ۰۱:۲۲ ب.ظ)samaneh@90 نوشته شده توسط: آرورا کمک نمیخوای؟
یکم از حرفامو شما بزن بشیم متکلم مع الغیر
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - samane .gh - 02 شهریور ۱۳۹۵ ۰۱:۵۱ ب.ظ
(۰۲ شهریور ۱۳۹۵ ۰۱:۴۱ ب.ظ)Pure Liveliness نوشته شده توسط: الان تازه میفهمم نبودن امکانات توی شهرستان یعنی چی. این که به خاطر هر چیزی آدم مجبور باشه بره تهران.
عصبانی ام و نیازمند یک عدد پارک بانوان رفتن تنهایی. :|
سمانه جون بیا بریم
من پایه ام بریم ؟
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - RASPINA - 02 شهریور ۱۳۹۵ ۰۲:۳۲ ب.ظ
(۰۲ شهریور ۱۳۹۵ ۰۱:۴۰ ب.ظ)nlp@2015 نوشته شده توسط: دقیقا! هرچی میخوای به حرفای بقیه بی تفاوت باشی و زندگیتو کنی باز اذیتت میکنن. هرکی دوس داره یجور زندگی کنه یکی دوس داره زودتر ازدواج کنه، بچه داشته باشه، خونه داری کنه و یکی دیگه خرجشو بده و منم به سلیقه اونا احترام میذارم. قرار نیس همه یه چیزو بخوان. ولی بضیا یجوری رفتار میکنن انگار دختر هرچقدم درس بخونه اینا اصن مهم نیس، باز اگه ازدواج نکرده باشه کمبود داره. مهمترین فایده رفتن ازینجا اینه ک آدم از دست این حرفا و فکرا راحت میشه
من بدم میاد که بعضیا فکر میکنن دختر هم باااید بره سرکار
مثلا میگید دوساله درسم تموم شده.اینو هنوز نگفتید میگن کار کار
چرا نرفتی سرکار؟
انگار آدم ایرادی چیزی داشته
خب چی بگم ؟بگم کار نیست؟کارخوب نیست؟
اصلا کی گفته خانم ها باید کارکنند .
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - jazana - 02 شهریور ۱۳۹۵ ۰۳:۲۵ ب.ظ
(۰۲ شهریور ۱۳۹۵ ۰۲:۳۲ ب.ظ)RASPINA نوشته شده توسط: اصلا کی گفته خانم ها باید کارکنند .
بله بله.
|