|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - shirin0101 - 21 مرداد ۱۳۹۵ ۰۲:۱۹ ب.ظ
ی جوک خونده بودم میگفت:ما دقیقا الان تو همون تابستونی هستیم ک قرار بود بترکونیمش
دقیقا الان من تو همون روزهایی هستم ک موقع کنکور میگفتم اگه رتبم خوب بشه کلی خوش میگذرونم
ولی روتین شده همه تفریحهام...اصلا مکان تفریحی واسه جوونا در حد زیر خط فقر توی شهرستان ها...
دلم ی تفریح یا هیجان جدید میخواد....این انرژی من چجوری ازاد بشه پس
پ.ن=هوا هم گرم و شرجی
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - stateless - 21 مرداد ۱۳۹۵ ۰۳:۰۳ ب.ظ
(۲۱ مرداد ۱۳۹۵ ۰۸:۳۶ ق.ظ)virtual girl نوشته شده توسط: والا با این تفاوت درآمدی که بین پزشک هاومهندسا وجودداره فکر نمیکنم کسی بگه حیف که انصراف داد.از یه طرف نشون میده که یه مهندس هم اگه بخواد میتونست پزشک بشه و صرفا به خاطرعلاقه اش اومده مهندسی.بعدم تقریبا هرچندروزیکی از این مهندسای نخبه رو میبینم که داره از ایران میره ..! واقعاموندم دیگه کیا میخان بمونن ...
چقدر حیف که دیدمون فقط درآمدِ بالا و یا رفتن از ایران باشه...
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - stateless - 21 مرداد ۱۳۹۵ ۰۳:۲۲ ب.ظ
(۲۱ مرداد ۱۳۹۵ ۰۳:۰۵ ب.ظ)samanbeigmiri نوشته شده توسط: (21 مرداد ۱۳۹۵ ۰۳:۰۳ ب.ظ)stateless نوشته شده توسط: (21 مرداد ۱۳۹۵ ۰۸:۳۶ ق.ظ)virtual girl نوشته شده توسط: والا با این تفاوت درآمدی که بین پزشک هاومهندسا وجودداره فکر نمیکنم کسی بگه حیف که انصراف داد.از یه طرف نشون میده که یه مهندس هم اگه بخواد میتونست پزشک بشه و صرفا به خاطرعلاقه اش اومده مهندسی.بعدم تقریبا هرچندروزیکی از این مهندسای نخبه رو میبینم که داره از ایران میره ..! واقعاموندم دیگه کیا میخان بمونن ...
چقدر حیف که دیدمون فقط درآمدِ بالا و یا رفتن از ایران باشه...
چقدر حیف؟
خیلی حیف.
حیف از اینکه "واقعا موندیم که دیگه کیا میخوان بمونن..." یا اینکه هرکس میره رشته ی پزشکی یعنی صرفا دنبالِ پوله و ...
خوب میشد دوستان راجع به کسی که با وجودِ استعداد و توانایی، به دور از تمامِ حواشی، رشته ای که دوست داره رو میخونه و به رفتن و درآمد آنچنانی هم فکر نمیکنه نظر میدادن.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 21 مرداد ۱۳۹۵ ۰۳:۲۶ ب.ظ
(۲۱ مرداد ۱۳۹۵ ۰۳:۲۲ ب.ظ)stateless نوشته شده توسط: خیلی حیف.
حیف از اینکه "واقعا موندیم که دیگه کیا میخوان بمونن..." یا اینکه هرکس میره رشته ی پزشکی یعنی صرفا دنبالِ پوله و ...
خوب میشد دوستان راجع به کسی که با وجودِ استعداد و توانایی، به دور از تمامِ حواشی، رشته ای که دوست داره رو میخونه و به رفتن و درآمد آنچنانی هم فکر نمیکنه نظر میدادن.
این حرفا وقتی معنی داره که یه حداقل هایی رو آدم تامین باشه. حداقل به پرایدی که برای ۲۹ سال پیشه نمیگن. وقتی آدما احساس امنیت مالی نداشته باشن میرن دنبال شغلایی که فکر می کنن درآمد بالایی داره.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Aurora - 21 مرداد ۱۳۹۵ ۰۳:۳۸ ب.ظ
(۲۱ مرداد ۱۳۹۵ ۰۳:۲۲ ب.ظ)stateless نوشته شده توسط: خوب میشد دوستان راجع به کسی که با وجودِ استعداد و توانایی، به دور از تمامِ حواشی، رشته ای که دوست داره رو میخونه و به رفتن و درآمد آنچنانی هم فکر نمیکنه نظر میدادن.
درس می خوانیم که اپلای کنیم. اپلای می کنیم که به کشور دیگری برویم که در آن جا زندگی بهتری داشته باشیم. زندگی بهتر یعنی چی؟
این سوال رو پرسیده بودم از کسی که چند روز پیش می گفت باید رفت و حتما باید رفت حتی اگر قرار باشه اونجا کارگری کنی. گفتم برای چی باید رفت و زندگی بهتر یعنی چی. گفت باید رفت به جایی که احترام بیشتری بهت می گذارن. قدرت رو بیشتر می دونن. وقتی جایی که هستی تغییر نمی کنه و همه چی بدتر میشه. چرا هر کسی میره برنمی گرده...
تو دلم گفتم بودند کسانی که برگشتن و بودند کسانی که بهترین جاها می تونستن برن ولی نرفتن.
گاهی فکر می کنم به اون فردی که می تونسته بهترین جاها بره و نرفته و اون کسی که برگشته در حالی که می تونسته بهترین جاها باشه (بهترین جا از لحاظ ظاهر). اینا خیلی خاص هستند. چی تو ذهنشون می گذره. احساس می کنم خیلی بزرگند. از چیزی که خیلی ها دوست داشتن گذشتن. این گذشتن خیلی بزرگی می خواد و هدف بالاتری دارن حتما بعضی هاشون.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - stateless - 21 مرداد ۱۳۹۵ ۰۳:۴۱ ب.ظ
(۲۱ مرداد ۱۳۹۵ ۰۳:۳۸ ب.ظ)Aurora نوشته شده توسط: (21 مرداد ۱۳۹۵ ۰۳:۲۲ ب.ظ)stateless نوشته شده توسط: خوب میشد دوستان راجع به کسی که با وجودِ استعداد و توانایی، به دور از تمامِ حواشی، رشته ای که دوست داره رو میخونه و به رفتن و درآمد آنچنانی هم فکر نمیکنه نظر میدادن.
درس می خوانیم که اپلای کنیم. اپلای می کنیم که به کشور دیگری برویم که در آن جا زندگی بهتری داشته باشیم. زندگی بهتر یعنی چی؟
این سوال رو پرسیده بودم از کسی که چند روز پیش می گفت باید رفت و حتما باید رفت حتی اگر قرار باشه اونجا کارگری کنی. گفتم برای چی باید رفت و زندگی بهتر یعنی چی. گفت باید رفت به جایی که احترام بیشتری بهت می گذارن. قدرت رو بیشتر می دونن. وقتی جایی که هستی تغییر نمی کنه و همه چی بدتر میشه. چرا هر کسی میره برنمی گرده...
تو دلم گفتم بودند کسانی که برگشتن و بودند کسانی که بهترین جاها می تونستن برن ولی نرفتن.
گاهی فکر می کنم به اون فردی که می تونسته بهترین جاها بره و نرفته و اون کسی که برگشته در حالی که می تونسته بهترین جاها باشه (بهترین جا از لحاظ ظاهر). اینا خیلی خاص هستند. چی تو ذهنشون می گذره. احساس می کنم خیلی بزرگند. از چیزی که خیلی ها دوست داشتن گذشتن. این گذشتن خیلی بزرگی می خواد و هدف بالاتری دارن حتما بعضی هاشون.
جانا سخن از زبانِ ما میگویی...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - crevice - 21 مرداد ۱۳۹۵ ۰۴:۴۰ ب.ظ
ای کاش زندگی مثل شاهنامه بود. چقدر خوب بود اگر سالهای زندگی در پس برگ برگِ برخی از داستانهای شاهنامه میگذشت...
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sss - 21 مرداد ۱۳۹۵ ۰۴:۴۵ ب.ظ
تو آخرین مطالب این کانال فیلم کوتاهی درباره خوشبختی هست
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
ببینید مردم چی میگن
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - stateless - 21 مرداد ۱۳۹۵ ۰۸:۳۱ ب.ظ
(۲۱ مرداد ۱۳۹۵ ۰۴:۴۵ ب.ظ)sss نوشته شده توسط: تو آخرین مطالب این کانال فیلم کوتاهی درباره خوشبختی هست
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
ببینید مردم چی میگن
چرا تعجب؟
نمیدونم هدف سازنده های این ویدئو چی بوده یا کانالی که گفتید دقیقا چه موضوعی داره ولی برداشتِ من از این فیلم اینه که خوشبختی همین لحظه های کوچیکیه که حواسمون بهشون نیست. محبت و مهربونیهای کوچیکی که گاهی از هم دریغ میکنیم. نمیخوام شعار بدم و بگم هیچ مشکلی نیست یا من خیلی مهربونم و به فکر همه هستم، نه. میدونم بعضی وقتها فشارِ مشکلات و دغدغه های بزرگ و کوچیک اونقدر خسته مون میکنه که حتی خودمون رو هم یادمون میره چه برسه به اینکه فکر همدیگه باشیم ولی واقعا میشه به سادگی خوشبخت بود. به سادگیِ حرفِ اون آقایی که آخرای فیلم جوابِ سوالِ آخرین باری که احساسِ خوشبختی کردید رو اینطور داد: "همین چند دقیقه پیش، یه گربه ی زخمی رو کمک کردم..."
همش که نباید یه اتفاق بزرگ و هیجان انگیز برامون بیوفته تا بگیم احساس خوشبختی کردیم. همین شنیدنِ یه موسیقیِ خوب، خوندنِ یه کتابِ جدید، حرف زدن با کنار دستیمون تو تاکسی و اتوبوس، یاد گرفتن یه مطلب جدید، کمک کردن به هرکسی که شد، حتی آوردنِ بستهی سنگینِ یه پیرمرد یا پیرزن تا مقصدش، حالِ رفیقای قدیمی رو پرسیدن، گپ زدن با خانواده، سعی کردن برای درک کردنِ همدیگه با گذاشتنِ خودمون به جاشون و... همش میتونه خوشبختی باشه. اتفاقا در کنار سختی ها و ندیده شدن ها و نشنیده شدن هاست که این لحظات باارزش میشن. حتما نباید یه اتفاق غیر منتظره ی یونیک باشه که بگیم خوشبختیم.
اینا نظر من بود. میتونه دیدهای متفاوتی به خوشبختی باشه، که همش هم در شرایط متفاوت میتونه درست باشه.
ببخشید امروز خیلی حرف زدم.
پی نوشت: انقدر که من اینجا و تاپیک مشاعره فعالیت دارم، اگه تو تاپیکهای درسی بودم الان جزو رتبه های برتر مانشت بودم! :[align=justify]D
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Aurora - 21 مرداد ۱۳۹۵ ۰۸:۵۷ ب.ظ
(۲۱ مرداد ۱۳۹۵ ۰۸:۳۱ ب.ظ)stateless نوشته شده توسط: ببخشید امروز خیلی حرف زدم.
خوب بود حرفاتون. شنیدن این حرفا گاهی لازمه. تلنگره.
شنیدن حرفای پیرزنی که تو اتوبوس کنارت نشسته و داره داستان تعریف می کنه و دلش می خواد تو گوش بدی.
حرفای مادری که از بچه هاش تعریف می کنه و افتخار می کنه و فقط کافیه وقتی داره حرف می زنه هر چند وقت یکبار سرتو تکون بدی و یک لبخند بزنی و حتی چندتا سوال ازش بپرسی.
لبخند زدن تو خیابون به بچه ها وقتی اونا هم بر می گردند بهت لبخند بزنن.
تشکر کردن از همدیگه حتی از کسی که نمی شناسیم و داره کاری می کنه و از کنارش رد میشیم.
چپ چپ نگاه نکردن به همدیگه تو اتوبوس
درک کردن هم دیگه خیلی خوبه.
راستی کمک در انتخاب رشته هم میشه جز همین شادی های کوچیک حساب کرد؟ (: امروز رفتم برای انتخاب رشته ی کسی کمک کنم، آخرش برگشته میگه خودت برام ثبت نام کن گفتم آخه باید خودت باشی تایید کنی.
برای من که همیشه فکر می کنم باید کار بزرگی انجام داد و خوشبختی همینه ولی فکر کنید اگر همه مون این چیزها رو رعایت کنیم چه خوب میشه. اخلاق خوب.
یکی از خوشبختی های کوچک زندگی نگاه کردن به آسمانه وقتی که آسمان ستاره ها و ماهش معلوم باشه و پیدا کردن شکل های مختلف همون صورت های فلکی. تلسکوپ هم که داشته باشی دیگه بهتر و بهتر میشه. یادش بخیر یک زمانی با برادر کوچکم کارمون همین بود می رفتیم پشت بوم شکل ها رو پیدا می کردیم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - diligent - 21 مرداد ۱۳۹۵ ۱۰:۴۲ ب.ظ
(۲۱ مرداد ۱۳۹۵ ۰۸:۳۱ ب.ظ)stateless نوشته شده توسط: همش که نباید یه اتفاق بزرگ و هیجان انگیز برامون بیوفته تا بگیم احساس خوشبختی کردیم. همین شنیدنِ یه موسیقیِ خوب، خوندنِ یه کتابِ جدید، حرف زدن با کنار دستیمون تو تاکسی و اتوبوس، یاد گرفتن یه مطلب جدید، کمک کردن به هرکسی که شد، حتی آوردنِ بستهی سنگینِ یه پیرمرد یا پیرزن تا مقصدش، حالِ رفیقای قدیمی رو پرسیدن، گپ زدن با خانواده، سعی کردن برای درک کردنِ همدیگه با گذاشتنِ خودمون به جاشون و... همش میتونه خوشبختی باشه. اتفاقا در کنار سختی ها و ندیده شدن ها و نشنیده شدن هاست که این لحظات باارزش میشن. حتما نباید یه اتفاق غیر منتظره ی یونیک باشه که بگیم خوشبختیم.
اینا نظر من بود. میتونه دیدهای متفاوتی به خوشبختی باشه، که همش هم در شرایط متفاوت میتونه درست باشه.
دقیقا. نظر منم همینه و کاملا باورش دارم.
به قول سهراب: «زندگی درک همین اکنون است». شعرش طولانیه البته. خیلی دوسش دارم.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 21 مرداد ۱۳۹۵ ۱۱:۳۴ ب.ظ
خیلی خوبه که بعضیا به فکر آدم باشن. حس خوبی به آدم دست میده. احساس اتصال می کنه.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - pary - 21 مرداد ۱۳۹۵ ۱۱:۴۷ ب.ظ
مانشت عزیزم!
دلم واست تنگولیده بود...
بوس بوس
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - salam5 - 21 مرداد ۱۳۹۵ ۱۱:۵۴ ب.ظ
آدمهای دوازدهِ شب به بعد را جدی نگیرید
خودشان نیستند
کودکِ احمقِ درونشان است...
علی قاضی نظام
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - samaneh@90 - 22 مرداد ۱۳۹۵ ۱۲:۰۴ ق.ظ
امروز اولین بار سوار اسکوتر هوشمند شدم ۵ دقیقه ای یاد گرفتمش !!! خیلی باحالههههههه
|