|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Msccom - 10 اسفند ۱۳۹۰ ۰۱:۰۳ ب.ظ
خیال کن که غزالم
بیا و ضامن من شو...
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - mosaferkuchulu - 10 اسفند ۱۳۹۰ ۰۱:۲۲ ب.ظ
(۱۰ اسفند ۱۳۹۰ ۱۲:۰۷ ب.ظ)NoOne نوشته شده توسط: خوبه که آدم اهلی بشه.نه؟
بستگی داره که ادم اهلی کی شه!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - maryami - 10 اسفند ۱۳۹۰ ۰۱:۲۷ ب.ظ
برای آدم نابینا الماس و شیشه یکیست.
اگر کسی قدر تو را ندانست فکر نکن تو شیشه ای ! او نابیناست ......
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Msccom - 10 اسفند ۱۳۹۰ ۰۱:۲۸ ب.ظ
اهلی خدا...اونطوری که خدا دوست داره
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - mosaferkuchulu - 10 اسفند ۱۳۹۰ ۰۱:۳۰ ب.ظ
(۱۰ اسفند ۱۳۹۰ ۰۱:۲۸ ب.ظ)NoOne نوشته شده توسط: اهلی خدا...اونطوری که خدا دوست داره
مممم ...فکر کنم خیلی خوب باشه!
|
..... - - rasool - - 10 اسفند ۱۳۹۰ ۰۳:۴۳ ب.ظ
چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید ...
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Potential - 10 اسفند ۱۳۹۰ ۰۶:۳۰ ب.ظ
سلام بچه ها
یه چیز جالبی دیدم ... گفتم اینجا بذارم
یه مقاله با ۳۴۷۰ نویسنده
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
ای کاش ۱/۱۰۰ این مشارکت در ایران بود ...
مشخصه که این مشارکت حضوری نبوده ! مشخصه که هیچکدم دنبال منفعت شخصی نبوده ! فقط مشارکت ! فقط همکاری ! ای کاش روزی برسه که حس کنیم همیشه نباید دنبال منفعت شخصی بود ... بخصوص تو دنیای مجازی ... (البته محیط مانشت این حس رو ایجاد کرده ... همه مدیران و بیشتر کاربران همینطورند)
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - uniquegirl - 10 اسفند ۱۳۹۰ ۰۶:۳۹ ب.ظ
می ترسم...!
می ترسم که این بار، تاب نیارم...
خدایا! من ضعیفم... و این خیلی منو می ترسونه...
خدایا! به من تحملی عنایت کن که یه بار دیگه بتونم خودمو پیدا کنم...
خدایا! جز خودت، هیچ کس نمیتونه منو ازین حسرت، رها کنه...
پس یاری ام کن خدا جونم...
/*ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ*/
ای چشمه ی نور انشعاباتت کو؟ / ای خانه ات آباد، خراباتت کو؟
در شهر، ستاد انتخابات پر است / ای عشق! ستاد انتخاباتت کو؟
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 10 اسفند ۱۳۹۰ ۰۶:۵۰ ب.ظ
(۱۰ اسفند ۱۳۹۰ ۰۶:۳۰ ب.ظ)Potential نوشته شده توسط: سلام بچه ها
یه چیز جالبی دیدم ... گفتم اینجا بذارم
یه مقاله با ۳۴۷۰ نویسنده
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
ای کاش ۱/۱۰۰ این مشارکت در ایران بود ...
مشخصه که این مشارکت حضوری نبوده ! مشخصه که هیچکدم دنبال منفعت شخصی نبوده ! فقط مشارکت ! فقط همکاری ! ای کاش روزی برسه که حس کنیم همیشه نباید دنبال منفعت شخصی بود ... بخصوص تو دنیای مجازی ... (البته محیط مانشت این حس رو ایجاد کرده ... همه مدیران و بیشتر کاربران همینطورند)
یعنی ۲۲ صفحه رو ۳۴۷۰ نفر نوشتن؟ هر کدوم چند تا حرف نوشتن؟
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - انرژی مثبت - ۱۰ اسفند ۱۳۹۰ ۰۶:۵۲ ب.ظ
(۱۰ اسفند ۱۳۹۰ ۰۶:۳۰ ب.ظ)Potential نوشته شده توسط: سلام بچه ها
یه چیز جالبی دیدم ... گفتم اینجا بذارم
یه مقاله با ۳۴۷۰ نویسنده
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
ای کاش ۱/۱۰۰ این مشارکت در ایران بود ...
مشخصه که این مشارکت حضوری نبوده ! مشخصه که هیچکدم دنبال منفعت شخصی نبوده ! فقط مشارکت ! فقط همکاری ! ای کاش روزی برسه که حس کنیم همیشه نباید دنبال منفعت شخصی بود ... بخصوص تو دنیای مجازی ... (البته محیط مانشت این حس رو ایجاد کرده ... همه مدیران و بیشتر کاربران همینطورند)
البته لزوما نباید مشارکت باشه گاها رایجه که مثلا مدیر یه بخش هم باید اسمش تو مقاله باشه که شاید هیچ مشارکتی نداشته البته این موضوع الان تو کشورهای دیگه سعی می شه که رعایت بشه و افرادی که واقعا نقش دارن اسمشون اورده بشه.
جالبه ۸ صفحه مقاله است بقیه اسم افراد و تشکر رو ....
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - uniquegirl - 10 اسفند ۱۳۹۰ ۰۶:۵۷ ب.ظ
گفتم تو شیرین منی / گفتا تو فرهادی مگر؟
گفتم خرابت میشوم / گفتا تو آبادی مگر؟
گفتم ندادی دل به من / گفتا تو جان دادی مگر؟
گفتم زکویت میروم / گفتا تو آزادی مگر؟
گفتم فراموشم مکن / گفتا تو در یادی مگر؟
گفتم خموشم سالها / گفتا تو فریادی مگر؟
گفتم که بر بادم مده / گفتا نه بر بادی مگر؟
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - mosaferkuchulu - 10 اسفند ۱۳۹۰ ۰۷:۴۰ ب.ظ
خدایا وجودم و پر از شادی کن!نه به خاطر خودم!به خاطر اینکه بتونم این شادی و به همه ی ادمای غمگین دنیا ببخشم و خوشحالشون کنم تا هیچ کس و ناراحت و دلگیر نبینم!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - mamat - 10 اسفند ۱۳۹۰ ۰۹:۲۳ ب.ظ
نگاه مرد مسافر به روی زمین افتاد :
«چه سیب های قشنگی !
حیات نشیه تنهایی است.»
و میزبان پرسید:
قشنگ یعنی چه؟
- قشنگ یعنی تعبیر عاشقانه اشکال
و عشق ، تنها عشق
ترا به گرمی یک سیب می کند مانوس.
و عشق ، تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد ،
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن.
- و نوشداری اندوه؟
- چرا گرفته دلت، مثل آنکه تنهایی.
- چقدر هم تنها!
- خیال می کنم
دچار آن رگ پنهان رنگ ها هستی.
- دچار یعنی
- عاشق.
- و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک ، دچار آبی دریای بیکران باشد.
- چه فکر نازک غمناکی !
- و غم تبسم پوشیده نگاه گیاه است.
و غم اشاره محوی به رد وحدت اشیاست.
- خوشا به حال گیاهان که عاشق نورند
و دست منبسط نور روی شانه آنهاست.
- نه ، وصل ممکن نیست ،
همیشه فاصله ای هست .
اگر چه منحنی آب بالش خوبی است.
برای خواب دل آویز و ترد نیلوفر،
همیشه فاصله ای هست.
دچار باید بود:
و گرنه زمزمه حیرت میان دو حرف
حرام خواهد شد.
و عشق
سفر به روشنی اهتراز خلوت اشیاست.
و عشق
صدای فاصله هاست.
صدای فاصله هایی که
- غرق ابهامند.
- نه،
صدای فاصله هایی که مثل نقره تمیزند
و با شنیدن یک هیچ می شوند کدر.
همیشه عاشق تنهاست.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - - rasool - - 10 اسفند ۱۳۹۰ ۰۹:۳۴ ب.ظ
روز وصل دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران یاد باد
کامم از تلخی غم چون زهر گشت
بانگ نوش شادخواران یاد باد
گر چه یاران فارغند از یاد من
از من ایشان را هزاران یاد باد
مبتلا گشتم در این بند و بلا
کوشش آن حق گزاران یاد باد
گر چه صد رود است در چشمم مدام
زنده رود باغ کاران یاد باد
راز حافظ بعد از این ناگفته ماند
ای دریغا رازداران یاد باد
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - uniquegirl - 10 اسفند ۱۳۹۰ ۱۰:۲۷ ب.ظ
خدایا...
کمکم کن مقاومت کنم!
بایستم... تا آخر...
بهر صیدم چند تازی، خسته شد پای سمندت
صبر کن تا من به پای خویشتن آیم به بندت...
|