|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - codin - 31 اردیبهشت ۱۳۹۵ ۱۲:۵۶ ق.ظ
چون حاصل آدمی در این شورستان
جز خوردن غصه نیست تا کندن جان
خرم دل آنکه زین جهان زود برفت
و آسوده کسی که خود نیامد به جهان
از همه دوستان بابت نظرات ارزشمندشون ممنونم. خیلی خوبه که یه جایی هستی که میتونی با کلی آدم تحصیل کرده که ذهنشون هم فعال تره هم صحبت بشی
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - IT.girll - 31 اردیبهشت ۱۳۹۵ ۰۱:۲۱ ق.ظ
تداوم در همه چیز در نهایت به موفقیت ختم میشود.
وودی آلن.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - pezhman.m-AI - 31 اردیبهشت ۱۳۹۵ ۰۱:۴۱ ق.ظ
بنده تو پست قبلیم کلی از تهران تعریف کردم و حتی اینم گفتم که مخلص ترین انسان ها تو تهران اند. بعد دوستان از اون همه صحبت فقط کلمه لجن زار رو دیدن و بولدش کردن. من از همین تریبون عذرخواهی میکنم و حرفم رو اصلاح میکنم: تهران همان آرمان شهریست که شاعران به دنبالش بودند و هستند.
یک نفر هم گفت عادت کردیم فیلم بازی کنیم و از این حرفا.. آخه انصافا فضای مجازی خودش چیه که فیلم بازی کردنش چی باشه؟ واقعا چه دلیلی داره کسی بخاد بیاد اینجا واسه بقیه فیلم بازی کنه و از اعتقادات و تفکرات شخصیش بگه؟؟ اینجا که اصن کسی ما رو نمیشناسه که بخایم خودمونو اثبات کنیم. من ۳ساله عضو مانشتم با نام کاربریه پژمان. الان بعد ۳سال میتونم بگم من پژمان نبودم، هوشنگ بودم یا اصن پریناز بودم.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - gogooli - 31 اردیبهشت ۱۳۹۵ ۰۷:۱۳ ق.ظ
کسی اینجا با NuSMV کار کرده؟
نمی تونم نصبش کنم
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - dr.a_AI - 31 اردیبهشت ۱۳۹۵ ۰۹:۵۵ ق.ظ
(۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۵ ۰۱:۴۱ ق.ظ)pezhman.m-AI نوشته شده توسط: من پژمان نبودم، هوشنگ بودم یا اصن پریناز بودم.
هوشنگ خوب نیست، پریناز خوبه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sa.ghasemi - 31 اردیبهشت ۱۳۹۵ ۱۱:۵۷ ق.ظ
بیاییم دوستان خوب مانشتم امشب و فردا شب فقط یه دعایی بکنیم خدایا کسایی رو که دلشونو شکوندن این بنده های گمراهت فقط تو شاد کن منتظره پاداش تویی ام .امین .شاید انشاله ادامه ی این متنم رو یه روزی که پاداشمو از خدا گرفتم بیام اینجا بنویسم .اشتباهمون اینجاست که نا امیدیم نخیرم ن نامید نیستم هیچ وقت یکی رو دارم که حواسش بیشتر از همه بهم هست کسی رو تو این دنیا ندارم که بهش تکیه کنم و لی یکی رو دارم که مثله کوه میشه بهش تکیه کرد .
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 31 اردیبهشت ۱۳۹۵ ۰۱:۰۶ ب.ظ
اگه میخواید اثر بحثتون بعدش پاک بشه میتونید از پ.خ استفاده کنید. اینکه میاید ... می کنید راهش نیست چون کلی از کاربرا بحث رو دیدن.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - reza.bsh - 31 اردیبهشت ۱۳۹۵ ۰۷:۰۰ ب.ظ
(۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۵ ۱۲:۰۹ ب.ظ)samanbeigmiri نوشته شده توسط: (30 اردیبهشت ۱۳۹۵ ۱۱:۳۱ ق.ظ)codin نوشته شده توسط: هدف از این زندگی چیه واقعا؟ خسته شدم.... گاهی به حال مذهبیا غبطه میخورم همه چی براشون مشخصه
سلام.
هر چی اینجا میگم به خاطر پاسخی به دوست عزیزم codin هست و حرف هایی که دوست دارم بزنم،
و هیچ تحمیل یا القایی درِش نیست.
اینجا رو واقعا فرهیخته تر از جاهایی که تا حالا بودم میبینم و بهش عشق دارم.
ببخشید ها،
هدف اینه که یاد بگیرید چطور رنج رو تحمل کنید نه این که از زنده بودن لذت ببرید،لذت ماهیتش کاملا سلبی هست و رنج ماهیتش حقیقی(مائده های زمینی از آندره ژید نگاه جامعه تری به این فکر ما داره) لذت رو لحظه ای میشه پدید آورد فقط !!چیزی شبیه این :
اگر زندگی ، وجود داشتن و آگاهی از بودن به خودیِ خودش ارزش میداشت، هیچ وقت شوق رفتن به رختخواب و کسل بودن برای بیداری از خواب رو نداشتیم.
در آخر هر روز اگر بشینیم و ماهیت زندگی رو حساب کنیم همیشه کفه ی ترازو به سمتِ شر سنگینی بیشتری میکنه.مزاج صفروای هم که مشخصه ی غالب این دسته از افردا هست رو میشه از لحاظ جسمی کنترل کرد.اما دیدن نیمه ی خالی لیوان رو جز با رسیدن به سعادتی در باورِ فردیتِ ذهنی نمیشه بدست آورد.چند گزینه مناسبه، موسیقی با تک نوازی(پیانو). ریاضیات(انیشتین هم به این رسیده بود و این جمله رو در بابش گفت : "ریاضیات مرا از قید چشمانم آزاد میکند") و درگیری ذهنی شدید و ورزش، ذهنت رو عمیقا در گیر کن تا یادت بره توی چه جهنمی زندگی میکنی
-------
شما به ما *آیین زندگی* رو معرفی کردید ما هم به شما :
*در باب حکمت زندگی* رو معرفی میکنیم یه سرچ بزن پیداش میکنی البته دو فصل اولش در نت موجوده و کتاب رو باید بخرید
با احترام نسبت به دیدگاه دوستان به زندگی باید بگم که به نظر من زندگی در کل لذت بخشه.چون اگه لذت بخش نبود میلیون ها سال پیش از بین میرفت.شاید این قانون طبیعته که زندگی رو واسه موجودات لذت بخش کنه تا طبیعت پا برجا بمونه.مثلا اگه ارتباطات جنسی لذت بخش نبود هیچ یک از موجودات تمایلی به برقراری این ارتباط نداشتند و درنتیجه طبیعت نابود میشد.مثال های زیادی از این قبیل میشه زد که فکر میکنم نشان دهنده این موضوع باشه که زندگی برای بقا نیاز به لذت بخش بودن داره تا تحمل سختی ها.در واقع اگر هم سختی در کار باشه باز هم تحمل آن باید در راستای رسیدن به یک لذت باشه،و این همان راز بقای طبیعت است.
طبیعت برای ما مثل مادری میمونه که وقتی بچش گریه میکنه،سعی میکنه بایک شکلات اونو گول بزنه وخوشحالش کنه.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - aamitis - 31 اردیبهشت ۱۳۹۵ ۰۷:۴۴ ب.ظ
دلُوم یِی اتفاق تازِی میخواد
البته نه اتفاق تازِی که منو بُپُکونه
همی که یِی ریزِی شادُم کنه کافیمه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - barca - 31 اردیبهشت ۱۳۹۵ ۰۸:۲۵ ب.ظ
دیگه وقتشه فن اوری بیاد هواپیما رو از این شکل سنتی در بیاره و هواپیماهایی بسازن که امکان سقوطش خیلی پایین باشه احتمالا طرحهایی وجود داره ولی اینقد سرشون از سفارش شلوغه که انگیزه ای برای سرمایه گذاری هنگفت رو ندارن
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sa.ghasemi - 31 اردیبهشت ۱۳۹۵ ۰۹:۵۰ ب.ظ
(۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۵ ۱۲:۱۷ ب.ظ)BashirXm نوشته شده توسط: (31 اردیبهشت ۱۳۹۵ ۱۱:۵۷ ق.ظ)sa.ghasemi نوشته شده توسط: ...
شاید انشاله ادامه ی این متنم رو یه روزی که پاداشمو از خدا گرفتم بیام اینجا بنویسم
...
کجا با این عجله؟ نکنه اون کار سازمان ملل اوکی شده؟ نکنه دارید میرید اونور آب درس بخونید؟ نکنه ... :دی
پاداش رو خدا میده هر وقت داد میام اینجا مینوسیم بخاد میده مطمعنم
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - clint - 31 اردیبهشت ۱۳۹۵ ۰۹:۵۵ ب.ظ
(۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۵ ۱۲:۵۶ ق.ظ)codin نوشته شده توسط: چون حاصل آدمی در این شورستان
جز خوردن غصه نیست تا کندن جان
خرم دل آنکه زین جهان زود برفت
و آسوده کسی که خود نیامد به جهان
بهترین راه و حداقلترین کاری که از دست ما برای کاستن رنج وغصه بشر برمیاد اینکه که پای هیچ بنی بشری رو به این عالم باز نکنیم. این زنجیره ی بی انتهایی تولد و مرگ قرار است برای هستی چه به ارمغان اورد؟! و ایا این هزینه ها با انچه قرار است به بار نشیند و ما نمیدانیم چیست برابری می کند؟ این تازه بخش انسانی مساله است. طبیعت زیر فشار تولدهای بی شمار این سلول سرطانی به غولی خشمگین تبدیل گشته؛ تمام عناصر طبیعت به خدمت امده بودند تا رفاه ما را تامین سازند، اما نیمه عمر انسان توسط همان بخشی از طبیعت در نهاد ما لاینفک باقی می ماند، انتقام طبیعت را از انسان می گیرد. بلاهایی که جان انسان امروز را گرفته، از درون خود او نشات گرفته نه نزاع برای بقا. کپسول مغزی این جاندار پرنخوت در حال ترکیدن است.کشتن انسان برای عقیده ای(عقیده ای که حتا گاه به زبان هم نمی اید) را نباید شکلی از ادمخواری بدانیم. اتش این خشم ادمخواری از شدت درخشش چشم ها را کور کرده است.و بدبختانه این اتش امروز و دیروزی نیست، قرنهاست روشن گشته و قربانی می گیرد. میان این محرکه، جان بخشیدن به انسانی دیگر، انهم انسانی در آرزوی اختیار و آزادی، اگر عین جنایت نباشد عین خودخواهی نیست؟!
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Behnam - ۰۱ خرداد ۱۳۹۵ ۱۲:۲۷ ق.ظ
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 01 خرداد ۱۳۹۵ ۱۲:۴۳ ق.ظ
(۰۱ خرداد ۱۳۹۵ ۱۲:۲۷ ق.ظ)behnam5670 نوشته شده توسط:
چطوری عسیسسسسسسسسسسسسم؟
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Behnam - ۰۱ خرداد ۱۳۹۵ ۰۴:۳۶ ق.ظ
(۰۱ خرداد ۱۳۹۵ ۱۲:۴۳ ق.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: چطوری عسیسسسسسسسسسسسسم؟
occupied, as usual
پینوشت: فونت سایت برام آشنا میومد، یکی دو تا از فونتهای سیستم مثل رویا و کودک و تبسم رو امتحان کردم، بعضی از حروفشون شبیه بودند ولی هیچ کدوم نبود. تازه متوجه شدم BBC هست (فونت مخصوص بخش فارسی خبرگزاری BBC).
Tahoma برای فضای وبسایت زیادی رسمی هست.
|