|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Aurora - 11 فروردین ۱۳۹۵ ۰۷:۴۷ ب.ظ
...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - gogooli - 11 فروردین ۱۳۹۵ ۰۷:۵۶ ب.ظ
اون موقع که در شرکت کار می کردم یک خانومه چند ماه از ازدواجش گذشته بود با افتخار می گفت تا حالا یک بار هم خونم رو جارو نکردم همش شوهرم جارو می کنه...این طوری هم واقعا بده یعنی یه جوریه.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Somayeh_Y - 11 فروردین ۱۳۹۵ ۰۸:۴۷ ب.ظ
مشکل اینجاست که در شرایط الان دخترا و پسرا هر دو از ازدواج میترسن. بی اعتمادی شده. از بس که این قصه های مربوط به عشق ها و ازدواج های شکست خورده رو شنیدیم. نمیگم بده. خوبه باعث میشه با چشم بازتر انتخاب کنیم. ولی تا یه حدی اش خوبه. شور که بشه میشه اینی که ماها هستیم. اسم ازدواج میاد تنمون میلرزه! پسرا از سنگینی مهریه و توقعات مالی. دخترا هم از زورگویی های احتمالی و قدرنشناسی های شوهر آینده.
ولی واقعا کی گفته که بناست سرنوشت همه موارد مشابه یکی بشه؟!
مثلا همین شما که گفتید به خانمی علاقه داشتید که سه سال از خودتون بزرگتر بوده. اگه این پست رو همون زمان اینجا زده بودید. من شماره یه زوج جوان با همین شرایط رو میدادم که چند روز پیش تولد یک سالگی بچه شون بود.
گاهی فکر میکنم ماها بیشتر منظورم ما دهه شصتی هاست. فراموش مون شده که یه بخشی از ازدواج هم دل هست. اینقدر توی فاز منطق و دودوتا چهارتای عقلی گیر میکنیم که کار از کار بگذره
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - gogooli - 11 فروردین ۱۳۹۵ ۰۸:۵۶ ب.ظ
کنکوری ها نخونن من خسته ام دارم این حرف ها رو می زنم.
چقدر ارشد سخته... به نظر کاربردی هم نیست (حداقل این زیرگرایشی که من رفتم). کاش اصلا نمی اومدم. از بعد از عید تا آخر این ترم هر هفته اش استرسه اینقدر که کار می گن. همه هم انجام می دن انجام ندیم ضایع می شیم. همه کارام مونده.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Aurora - 11 فروردین ۱۳۹۵ ۰۹:۱۱ ب.ظ
...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 11 فروردین ۱۳۹۵ ۰۹:۳۸ ب.ظ
هعی...
به قول استادم یه حرفهایی هم هست که تو دلت بمونه و دردش رو بکشی بهتر از این هست که بگی
*****************************
در انتظار جه نشسته ای
زمان علف خرس نیست عزیزم
هر ثانیه حرام شده اش را
باید حساب پس بدهی
حواست نباشد
همین ساعت لکنته دیواری
به نیش عقربه های تیزش
اشتیاق مرا
به اجزای موریانه پسند تجزیه می کند
و جشم هایت را می برد
مانند دو تمبر باطل شده قدیمی
در البومی کپک زده بجسباند
نگو کسی به فکرت نیست
و نامت را دنیا از یاد برده است
شاید دنیا
تویی و من
و نام ما مهم نیست در جریده عالم
با حروف درشت جاپ شود
همین که جانانه بر لبی جاری شود
تا ابدیت خواهد رفت
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - barca - 11 فروردین ۱۳۹۵ ۰۹:۵۵ ب.ظ
(۱۱ فروردین ۱۳۹۵ ۰۹:۱۱ ب.ظ)Aurora نوشته شده توسط: تا وقتی که الان دیگه همه رفتن سراغ کار و زندگی خودشون. الانم فکر می کنم این حس تنهایی باید یجور دیگه رفع بشه و با این فکر خارج شدن از تنهایی نباید وارد زندگی یکی دیگه شد
به نظر من تنهایی حسی هست که به تعداد ادماهایی که دور رو برت هستن زیاد وابسته نیست. ازدواج هم میشه اون ادمها که تعداشون مهم نیست +۱ مگر اینکه بتونی کسی رو پیدا کنی که درکت کنه یعنی فاز فکریش به تو نزدیک باشه. اونوقت هیچ ایرادی نداره که با این طرز فکر بخوای وارد زندگی کسی شد.
البته قیاس دوستان با همسر اینده از خیلی جهات متفاوته مهم ترین تفاوتش هم ماندگاری رابطه هست....
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Somayeh_Y - 12 فروردین ۱۳۹۵ ۰۷:۲۶ ق.ظ
(۱۱ فروردین ۱۳۹۵ ۰۹:۱۱ ب.ظ)Aurora نوشته شده توسط: الانم فکر می کنم این حس تنهایی باید یجور دیگه رفع بشه و با این فکر خارج شدن از تنهایی نباید وارد زندگی یکی دیگه شد(اصلا نمی دونم یجور دیگه میشه حس تنهایی رو از بین برد یا نه یا اگرم بشه چطوری) بعدشم فکر می کنم اگرم بشه دیگه چرا باید ازدواج کرد (البته اگر بشه).
چقدر این جملات آشنا بود برام
چند وقت پیش که دقیقا یادم نیست به سال میکشه یا نه. دغدغه ذهن من همین بود. نه فقط به این خاطر که احساس تنهایی میکردم و اینکه هیچ کدوم از اطرافیانم فاز فکری مشابه من نداشتن. بلکه به این خاطر که دیدم زوجی خوشبخت و بسیار بسیار نزدیک از لحاظ فکری که دو هفته قبل از اولین سالگرد ازدواج شون یکی پرواز کرد و رفت.
با خودم گفتم بیا ته تهش تنهایی سمیه! همه چی هم که رو به راه باشه و تحت کنترلت. دیگه عزراییل رو که نمی تونی کاریش بکنی.
پس برای رفع تنهایی باید دنبال یه راهی بگردم که مستقل از آدم ها باشه. یه چیزی که درون خودم بشه.
هنر خیلی کمک کرد. هنر که میگم محدود به چیز خاصی نیست. خیاطی و آشپزی هم هنر هست. حرف زدن با گل و گیاه و طبیعت هم هنره.
و اما اینکه گفتی اگه تنهایی ات رفع بشه چه نیازی به همسر و ازدواج هست.
به نظرم اینطوری نیست. یعنی برا من یکی که اینطوری نبوده. ازدواج تنها یک مزیتش پیدا کردن همدم و رفع تنهایی هست.مزیت های دیگه غیر این داره
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 12 فروردین ۱۳۹۵ ۰۱:۲۰ ب.ظ
تا شقایق هست زندگی باید کرد
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 12 فروردین ۱۳۹۵ ۰۱:۴۱ ب.ظ
وابستگی به خانواده بستگی داره به اینکه چی از خانواده دیده باشید. تو اطراف خودم میبینم افرادی که کلا حسی نسبت به خانواده ندارن. خانواده ای که تا حالا حسی رو به فرزندش منتقل نکرده نباید توقع داشته باشه فرزندش حسی بهشون داشته باشه (بحث احسان به والدین جداست).
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - codin - 12 فروردین ۱۳۹۵ ۰۲:۴۰ ب.ظ
(۱۱ فروردین ۱۳۹۵ ۰۹:۱۱ ب.ظ)Aurora نوشته شده توسط: من بعضی وقتا فکر می کنم این حس تنهایی بخاطر عوض شدن شرایط هست. برای خودم تا وقتی سنم کمتر بود، دانشگاه می رفتم دور و برم دوستام بودند هیچ وقت به ازدواج فکر نمی کردم همیشه به شوخی می گرفتمش و ازش فراری هم بودم میگفتم چرا باید اصلا ازدواج کرد. تا وقتی که الان دیگه همه رفتن سراغ کار و زندگی خودشون. الانم فکر می کنم این حس تنهایی باید یجور دیگه رفع بشه و با این فکر خارج شدن از تنهایی نباید وارد زندگی یکی دیگه شد(اصلا نمی دونم یجور دیگه میشه حس تنهایی رو از بین برد یا نه یا اگرم بشه چطوری) بعدشم فکر می کنم اگرم بشه دیگه چرا باید ازدواج کرد (البته اگر بشه).
فکر میکنم بین دوستان و همسر خیلی فرقه. همسر آدم "واقعا" دلسوزشه، میشه بهش در بالاترین حد ممکن بهش اعتماد کرد، وقت مشکلات باهاش مشاوره کرد و بهش تکیه کرد.
تازه به نظر من تجربه کردن عشق حقیقی خودش اونقدر نعمت بزرگیه میارزه آدم در راستای پیدا کردن فرد مناسب تلاش کنه. هرچند احتمال رسیدن به اون چیزی که من تو ذهنمه تقریبا ۱ به صده.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - shamim_70 - 12 فروردین ۱۳۹۵ ۰۳:۱۴ ب.ظ
فکرتون بفکر من نزدیکه!
+من از حرفای Auroraنقل قول گرفتم مثلا!!!!!!!!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 12 فروردین ۱۳۹۵ ۰۴:۰۰ ب.ظ
فکر می کنم ماشنت شده چند تا جزیره جدا. یه سری اونور دارن برای کنکور می خونن و کاری به این قسمت ندارن. یه سری هم هستن که این قسمت هستن و کاری به کنکوریا ندارن. دغدغه های دو طرف با همدیگه فرق داره.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Skyrim - 12 فروردین ۱۳۹۵ ۰۵:۳۵ ب.ظ
تقریبا یک سال و نیم بود که رفته بودم سرکار ... کاری که با هزار زحمت و منت پیدا کرده بودم ...
دیروز بهم زنگ زدن گفتن پاشو بیا برای تسویه حساب!! به همین راحتی ...
میخان تعدیل نیرو کنن ... دیروز و امروز واقعا ریخته بودم بهم ... آخه الان ؟؟؟ تو این شرایط ؟؟
دعا کنید برام زودتر با این شرایط کنار بیام و بتونم این یه ماه آخر مونده تا کنکور رو یه جوری جمعش کنم ...
میرم پا کتاب هزار و یک جور فکر و خیال میاد تو سرم ...... نگران آینده ام ....
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - gogooli - 12 فروردین ۱۳۹۵ ۰۵:۵۰ ب.ظ
(۱۲ فروردین ۱۳۹۵ ۰۵:۳۵ ب.ظ)reza.kh نوشته شده توسط: تقریبا یک سال و نیم بود که رفته بودم سرکار ... کاری که با هزار زحمت و منت پیدا کرده بودم ...
دیروز بهم زنگ زدن گفتن پاشو بیا برای تسویه حساب!! به همین راحتی ...
میخان تعدیل نیرو کنن ... دیروز و امروز واقعا ریخته بودم بهم ... آخه الان ؟؟؟ تو این شرایط ؟؟
دعا کنید برام زودتر با این شرایط کنار بیام و بتونم این یه ماه آخر مونده تا کنکور رو یه جوری جمعش کنم ...
میرم پا کتاب هزار و یک جور فکر و خیال میاد تو سرم ...... نگران آینده ام ....
اینکه یک دفعه این کار رو کردن عجیب است ولی از این فرصت استفاده کنید حداقل یک نکته مثبت داشته زمانتون برای مطالعه بیشتر شده...به نظرم این یک ماه رو فقط درس بخونید بعد از کنکور فکر کار رو کنید...نگران نباشید بیکار نمی مونید
|