هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Menrva - 15 آبان ۱۳۹۴۰۱:۴۸ ق.ظ
خیلی سخته..
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - neghab01 - 15 آبان ۱۳۹۴۰۴:۰۸ ب.ظ
همچنان که عصبی هستم،
سرم درد میکند،
آینده ام مبهم است،
نیمه شب ها از خواب میپرم،
و میلیون ها سوال احاطه ام کرده،
خوشحالم . . . از این که با خودم بودم خوشحالم.
" تو آسوده بخواب
دستانِ من به خونِ "تردید" آلوده است . . .
قاضی که "یقین" باشد
زندان من تا ابد "بیداریست" "
*تلخنده*
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Reyhan94 - 15 آبان ۱۳۹۴۰۴:۴۳ ب.ظ
گرچه بی ربطه. ولی نیازه فوریه. اگه کسی میدونه کمک کنه مرسی<br />
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
<br />
<br />
فرستاده شده از C6603ِ من با Tapatalk
فرستاده شده از C6603ِ من با Tapatalk
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - khayyam - 15 آبان ۱۳۹۴۰۷:۵۶ ب.ظ
(۱۵ آبان ۱۳۹۴ ۰۱:۴۸ ق.ظ)Menrva نوشته شده توسط: خیلی سخته..
چی سخته ؟؟؟ قبلنا یه خبری از شما داشتیم جدیدا با مانشت هم قهر کردی چه برسه با اعضای مانشت ..... !!!!
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - captain - 15 آبان ۱۳۹۴۰۸:۱۷ ب.ظ
(۱۵ آبان ۱۳۹۴ ۰۱:۴۸ ق.ظ)Menrva نوشته شده توسط: خیلی سخته..
انشاءالله که هر سختی ای هست هر چه زودتر حل بشه
(۱۴ آبان ۱۳۹۴ ۰۷:۳۹ ب.ظ)diligent نوشته شده توسط: پریروز ینی ۱۲ اُم تولدم بود. یه سال بزرگتر شدم.... امسالم روز تولدم یه خوشحالی همراه با نگرانی و استرس اومد سراغم..خدایا آینده مون را ختم به خیر کن.
بچه که بودم همش دوس داشتم بزرگ بشم، ولی اشتباه می کردم اینجا هیچ خبری نیست جز غصه خوردن و مسئولیت و اینا. بچه که بودم به قول همایون چو تخته پاره بر موج رها بودم ولی الان چی. حالا که بزرگتر شدم دوس دارم زمان وایسته نمی دونم فقط من اینجوریم یا بقیه هم مثل منن.
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Parisa-SH - 15 آبان ۱۳۹۴۰۸:۳۶ ب.ظ
(۱۵ آبان ۱۳۹۴ ۰۸:۱۷ ب.ظ)captain نوشته شده توسط: بچه که بودم همش دوس داشتم بزرگ بشم، ولی اشتباه می کردم اینجا هیچ خبری نیست جز غصه خوردن و مسئولیت و اینا. بچه که بودم به قول همایون چو تخته پاره بر موج رها بودم ولی الان چی. حالا که بزرگتر شدم دوس دارم زمان وایسته نمی دونم فقط من اینجوریم یا بقیه هم مثل منن.
من نیز ایضا
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - so@ - 15 آبان ۱۳۹۴۰۸:۴۶ ب.ظ
(۱۵ آبان ۱۳۹۴ ۰۸:۱۷ ب.ظ)captain نوشته شده توسط: بچه که بودم همش دوس داشتم بزرگ بشم، ولی اشتباه می کردم اینجا هیچ خبری نیست جز غصه خوردن و مسئولیت و اینا. بچه که بودم به قول همایون چو تخته پاره بر موج رها بودم ولی الان چی. حالا که بزرگتر شدم دوس دارم زمان وایسته نمی دونم فقط من اینجوریم یا بقیه هم مثل منن.
بچه بودم خیلی دوست داشتم زودتر بزرگ بشم که برم یه شهر دیگه خواهر و برادرم بهم امرونهی نکننحالا واقعا دلم تنگ شده برا اونروزا و این که چقدر تو سر و کله هم میزدیم ولی این روزا که پدرومادرم تنها شدن دلم بدتر میگیره.
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - khayyam - 15 آبان ۱۳۹۴۰۸:۴۷ ب.ظ
(۱۵ آبان ۱۳۹۴ ۰۸:۳۶ ب.ظ)Parisa-SH نوشته شده توسط:
(15 آبان ۱۳۹۴ ۰۸:۱۷ ب.ظ)captain نوشته شده توسط: بچه که بودم همش دوس داشتم بزرگ بشم، ولی اشتباه می کردم اینجا هیچ خبری نیست جز غصه خوردن و مسئولیت و اینا. بچه که بودم به قول همایون چو تخته پاره بر موج رها بودم ولی الان چی. حالا که بزرگتر شدم دوس دارم زمان وایسته نمی دونم فقط من اینجوریم یا بقیه هم مثل منن.
من نیز ایضا
همه اینطوریند نگران نباش در واقع کسانی که وقتی بزرگ میشن و میبینن کسی کمکشون نمی کنه و همه ی کارها و مسولیت ها رو باید خودشون انجام بدن این شرایط براشون پیش می آد . اول درس می خونی با هزار امید و آرزو بعد فارق التحصیل می شی تازه باید بری سربازی وقتی که برمیگردی می بینی نه از درس های دانشگاه جیزی یادت مونده و نه هیچ سرمایه ای داری و نه هیج چیز دیگه ای حالا بدو بگرد دنبال کار هر چقدر می گردی نمی تونی کار مرتبط پیدا کنی نهایتش باید بری کارگری چون تو ی شهرهای کوچیک اصلا علوم کامپیوتر به درد نمی خوره من خودم رفتم تو شهر خودم یه اداره ای گفتم cisco certified هستم گفتن این یعنی چی بعد از کلی حرف زدن نهایتش گفتن نمی خوایم این چیزا چیزه می گی برو مدرک icdl بگیر از فنی حرفه ای عزیز بعد منم گفتم باشه حق با شماست و اومدم بیرون تو شهرهای بزرگ هم مثل تهران اگر هم کار پیدا کردی هر روز از این می ترسی که نکنه فردا بندازنت بیرون تازه فکر کردی چقدر تو تهران می دن حقوق n تا چیز باید بلد باشی نهایتش ۱ میلیون ........ ولی با تمام این وجود ناامید نباشید .
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Riemann - 15 آبان ۱۳۹۴۰۹:۰۶ ب.ظ
پروپوزال نوشتم ، عنوانش رو نمیدونم چی بزارم
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - A V A - 15 آبان ۱۳۹۴۰۹:۲۰ ب.ظ
(۱۴ آبان ۱۳۹۴ ۰۷:۳۹ ب.ظ)diligent نوشته شده توسط: پریروز ینی ۱۲ اُم تولدم بود. یه سال بزرگتر شدم....
تولدت مبارک
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - fo-eng - 15 آبان ۱۳۹۴۱۰:۳۶ ب.ظ
گاهی چه دلگیر میشوی از خدا و گاهی چه بی اندازه دلت برایش تنگ میشود؛
گاهی از حکمتش شاکی و گاهی راضی؛
گاهی مشکوک و گاهی مجذوب عدالتش میشوی؛
گاهی از رگ گردن به تو نزدیکتر و گاهی دور میشود از تو؛
گاهی قدرتش در لبخند تو جاری میشود و گاهی در گریه ات؛ خدا همان خداست، کاش اینقدر ما گاهی به گاهی نمیشدیم!
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Parisa-SH - 16 آبان ۱۳۹۴۰۱:۱۷ ق.ظ
بیحرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست
باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست
سوگند میخورم به مرام پرندگان
در عرف ما سزای پریدن تفنگ نیست
با برگ گل نوشته به دیوار باغ ما
وقتی بیا که حوصلة غنچه تنگ نیست
در کارگاه رنگرزانِ دیار ما
رنگی برای پوشش آثار ننگ نیست
از بردگی مقام بلالی گرفتهاند
در مکتبی که عزّت انسان به رنگ نیست
دارد بهار میگذرد با شتاب عمر
فکری کنید فرصت پلکی درنگ نیست
وقتی که عاشقانه بنوشی پیاله را
فرقی میان طعم شراب و شرنگ نیست
تنها یکی به قلّه تاریخ میرسد
هر مرد پا شکسته که تیمور لنگ نیست
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ezra - 16 آبان ۱۳۹۴۰۲:۳۰ ق.ظ
نه همین غمکده، ای مرغک تنها قفس است!
گر تو آزاد نباشی،
همه دنیا قفس است ...
تا پر و بال تو و راه تماشا بسته است
هر کجا هست،
زمین تا به ثریا قفس است
تا که نادان به جهان حکمروایی دارد
همهجا در نظر مردم دانا قفس است ...
فریدون مشیری
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ۱۰:۳۰ - ۱۶ آبان ۱۳۹۴۱۰:۱۸ ب.ظ
----------------------
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - SaMiRa.e - 16 آبان ۱۳۹۴۱۰:۲۱ ب.ظ
روزهای رفته سال را ورق میزنم ......
چه خاطراتی که زنده نمیشوند.......
چه روزها که دلم میخواست تا ابد تمام نشوند
و چه روزها که هر ثانیه اش یک سال زمان میبرد ..........
چه فکرها که آرامم کرد
و چه فکرها که روحم را ذره ذره فرسود .....
چه لبخندها که بی اختیار برلبانم نقش بست
و چه اشک ها که بی اراده از چشمانم سرازیر شد......
چه آدم ها که دلم را گرم کردند
و چه آدم ها که دلم را شکستند...........
چه چیزها که فکرش را هم نمیکردم
و شد و چه چیزها که فکرم را پر کرد و نشد ............
چه آدم ها که شناختم
چه آدم ها که فهمیدم هیچگاه نمیشناختمشان ....... و چه ...........
وسهم یک سال دیگر هم یادش بخیر میشود .....
کاش
ارمغان روزهایی که گذشت آرامشی باشد از جنس عشق و یکدلی ........
آرامشی که هیچگاه تمام نشود ......