هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - afrooz-OMD - 10 مرداد ۱۳۹۴۰۸:۴۲ ب.ظ
از مخالفت بی دلیل بابا و مامانم خیلی کلافه میشم چون بی دلیله
یه کلام فقط میگن نه...
وقتی میپرسم چرا؟؟؟ میگن دیگه ادامه نده گفتم نه
×_×
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - kader - 10 مرداد ۱۳۹۴۰۸:۴۵ ب.ظ
(۱۰ مرداد ۱۳۹۴ ۰۸:۳۵ ب.ظ)Aseman7 نوشته شده توسط: پست موقت
[quote='kader' pid='375409' dateline='1438444657']
ببخشید من نمی خوام خیلی حساس باشم ولی لطفاً بدون غ املایی ارسال داشته باشید. می دونم به خاطر سرعت بوده ولی خوشحال می شم تصحیحش کنید.
آخ که دست رو دلم گذاشتی همه اول ابتدایی معدلشون میشه ۲۰ ، ولی من بخاطر ۱۹ املا ۲۰ نشدم ،
هیچ وقت تو املا ۲۰ نشدم
تازه چندتا غلط داشت ، تصحیح کردم ، این یکی ازدستم دررفته بود، ممنون که گفتی
اومدم آی تی ، خوشحال بودم ، قضیه رو با تایپ میشه حل کرد ، ولی انگار باید برم ریشه این مشکل رو در کودکی جستجو کنم
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - afrooz-OMD - 10 مرداد ۱۳۹۴۰۸:۴۹ ب.ظ
(۱۰ مرداد ۱۳۹۴ ۰۸:۴۷ ب.ظ)F@gh@ نوشته شده توسط:
(10 مرداد ۱۳۹۴ ۰۸:۴۲ ب.ظ)afrooz-OMD نوشته شده توسط: از مخالفت بی دلیل بابا و مامانم خیلی کلافه میشم چون بی دلیله
یه کلام فقط میگن نه...
وقتی میپرسم چرا؟؟؟ میگن دیگه ادامه نده گفتم نه
×_×
درکت میکنم
وای حرص ادم وقتی در میاد که میگن ادامه نده یا سکوت میکنن...
تازه بدترین لحظه اینه که بندازنت روی دنده لج حالا اونا بگن اره تو بگی نـــــــه....
آفاق خودشون میدونن دارن حداقل تو این یه مورد اشتباه میکنن ولی بازم با من مخالفت میکنن!!! چون یه عمر اینطوری زندگی کردن منم باید مثل اونا رفتار کنم...واقعا برام سخته
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 10 مرداد ۱۳۹۴۰۸:۵۳ ب.ظ
(۱۰ مرداد ۱۳۹۴ ۰۸:۴۱ ب.ظ)kader نوشته شده توسط:
(10 مرداد ۱۳۹۴ ۰۷:۵۲ ب.ظ)vesta نوشته شده توسط: بعضی وقتا انقدر تو این مرحله موندم که باختم، فرصت میسوزه وقت میسوزه انگیزه ات از بین میره و... . شک و دودلی هم حدی داره!!!! هزینه ای که واسه تصمیم گیری میدم از ارزشی که بدست میارم بیشتر هست و این خیلی بدِ، میدونم اما هنوز راهی برای بهبودش پیدا نکردم. همین الانم تو همین مرحله شک و دودلی و... هستم :|
نمیخام گنده گنده حرف بزنما
، ولی ایمان به هدفت و چیزی که میخای درموردش تصمیم بگیری ، جسارت تو انجام کارات و مشورت میتونه این دودلی رو کم کنه ، ناگفته ننماند که توکل به خدا هم که از بین برنده بزرگترین شک ها و دودلی هاست.
نه بابا راحت باش عزیز
حرفات درست هست و قبول دارم
اما یجایی هست که، نمیشه که نمیشه
من اهل مشورت هستم اما تصمیم گیرنده نهایی خودم هستم، ولی خب در اصل مواقعی هست که هیچ کس نمیتونه شرایطت رو درک کنه و به نسبت پاسخی هم که میگیری نمیتونه راهگشا باشه
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - tabassomesayna - 10 مرداد ۱۳۹۴۰۹:۰۲ ب.ظ
ذهنم شلوغه.. کارام پیش نمیرن و بی حوصله شدم.. روزهام بی برکتن ..برنامه ریزی روزانه تعطیل شده..هفتگی هم همین طور.. همین جور روزها میرن ..نمیدونم چیکارکنم.. چندین روزه!
(۱۰ مرداد ۱۳۹۴ ۰۹:۰۹ ب.ظ)vesta نوشته شده توسط:
(10 مرداد ۱۳۹۴ ۰۹:۰۲ ب.ظ)tabassomesayna نوشته شده توسط: ذهنم شلوغه.. کارام پیش نمیرن و بی حوصله شدم.. روزهام بی برکتن ..برنامه ریزی روزانه تعطیل شده..هفتگی هم همین طور.. همین جور روزها میرن ..نمیدونم چیکارکنم.. چندین روزه!
بیا بزنمت تا همه چی درست شه
منم تو همین شرایطم خواستی شما هم من رو بزن
پ.ن: امروز خیلی برام دلگیر شده خیلی دوست داشتم میرفتم مسافرت... دیگه ذهنم نمیکشه، خسته شدم، روزهای پر استرس و انتظار
اونوقت یه بزن بزنی میشه که نگو گیس و گیس کشی : ))
بابا من ده روز پیش از مسافرت اومدم ولی حالِ خوبش فقط چند روزه..وقتی همه ی اون مسائلی که باهاشون درگیری هستن و خودتم همون آدم سابقی دیگه چیزی تغییر نمیکنه!بدبختی اینه که میدونم چمه! تو ذهنم اشغال جمع شده و باید بازیافت بشه ..
.حسِ آدمی رو دارم که یه عمر دویده تا برسه ولی انگار از اولش معلوم بوده رسیدنی در کار نیست.. ظرفِ صبرم پر شده.. انگاری بی انگیزه م .خستگیِ روحی رو چجوری میشه درمان کرد؟ زخمِ روحی رو چطور؟
تبسمِ ساینا که روحیه میدادی همه عمر .. دیدی که چگونه خستگی روحی تو را از پای در آورد..
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - samane .gh - 10 مرداد ۱۳۹۴۰۹:۵۷ ب.ظ
دل نیست کبوتر،
که چو برخاست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم ، پریدیم ...
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - kora - 10 مرداد ۱۳۹۴۱۰:۰۰ ب.ظ
در ادامه انچه که گفتید به نظرم اکثر والدین همین طورن! از عشق زیاد فکر میکنم که متوجه حضور قوه ی عقلیه در فرزندان نمیشن
دوستان افسردگی اپیدمی شده مراقب خودتون باشید واکسن بزنید بیاین اینجا من خودم ناقل ویروسم نگی نگفتی علتش برای خودم واضح سبک زندگی و شرایط زمانه و جامعه باعث شده که به این بیماری مهلک مبتلا بشم! عمرا هم نمیشه بعضی چیزا رو تغییر داد اینه که به این سخن فیلسوفانه دوباره میرسم : این نیز بگذرد: D
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - samane .gh - 10 مرداد ۱۳۹۴۱۰:۱۷ ب.ظ
صفایی بود دیشب با خیالت
خلوت ما را
ولی من
پنهانی
باز تو را هم آرزو کردم ......
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - afrooz-OMD - 11 مرداد ۱۳۹۴۰۱:۰۸ ق.ظ
یه زمانی یادتونه من یه مچی اینجا گرفتم که میخاستم بین ما دخدرا بمونه بعد مث بمب ترکید!...یادتوووونه؟
الان باز میخام اون قضیه رو یادآوری کنم دوس دارم اصن
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - **sara** - 11 مرداد ۱۳۹۴۰۱:۵۱ ق.ظ
(۱۱ مرداد ۱۳۹۴ ۰۱:۰۸ ق.ظ)afrooz-OMD نوشته شده توسط: یه زمانی یادتونه من یه مچی اینجا گرفتم که میخاستم بین ما دخدرا بمونه بعد مث بمب ترکید!...یادتوووونه؟
الان باز میخام اون قضیه رو یادآوری کنم دوس دارم اصن
افرووووووووووووووز شیطوووونی؟؟؟؟
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - afrooz-OMD - 11 مرداد ۱۳۹۴۰۳:۰۹ ق.ظ
(۱۱ مرداد ۱۳۹۴ ۰۱:۵۱ ق.ظ)**sara** نوشته شده توسط:
(11 مرداد ۱۳۹۴ ۰۱:۰۸ ق.ظ)afrooz-OMD نوشته شده توسط: یه زمانی یادتونه من یه مچی اینجا گرفتم که میخاستم بین ما دخدرا بمونه بعد مث بمب ترکید!...یادتوووونه؟
الان باز میخام اون قضیه رو یادآوری کنم دوس دارم اصن
افرووووووووووووووز شیطوووونی؟؟؟؟
با اجازه بزرگترا
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - NP-Cσмρℓєтє - ۱۱ مرداد ۱۳۹۴۱۲:۱۶ ب.ظ
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
این نیز بسی زیبا بود:
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - afrooz-OMD - 11 مرداد ۱۳۹۴۰۲:۰۰ ب.ظ
[attachment=19194]
+آفااااق این خوشگل خانوم کیه شده آواتارت؟؟؟
+از سری عکس های اینجانب!
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Fardad-A - 11 مرداد ۱۳۹۴۰۲:۳۱ ب.ظ
همه شغلها را دارند تصاحب میکنن!!!!
فقط امیدمون به نعلبندی مونده بود که اونهم خانمها وارد شده اند:
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - afrooz-OMD - 11 مرداد ۱۳۹۴۰۳:۳۷ ب.ظ
چقدر با لذت کارشو انجام میده
خدا کنه همه ما مشغول به کاری بشیم که ازش لذت ببریم