|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - software94 - 22 تیر ۱۳۹۴ ۰۸:۱۰ ب.ظ
(۲۲ تیر ۱۳۹۴ ۰۷:۵۶ ب.ظ)gogooli نوشته شده توسط: (22 تیر ۱۳۹۴ ۰۴:۰۱ ب.ظ)vesta نوشته شده توسط: پ.ن: یه مدیر کل دیگه هم دیدم اضافه شده!!! مدیر کلهام رنگشون تغییر کرده
اونها چه رنگی شدن؟
نمیدونم سبز زیتونی یا زرد,زیتونی.اصلا تبعیض قایل میشن.منم دلم میخواد قرمز جیگری باشم.چرا اهمیت نمیدن بهم
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - gogooli - 22 تیر ۱۳۹۴ ۰۸:۱۱ ب.ظ
(۲۲ تیر ۱۳۹۴ ۰۷:۲۹ ق.ظ)behnam5670 نوشته شده توسط: (22 تیر ۱۳۹۴ ۰۵:۵۷ ق.ظ)NP-Cσмρℓєтє نوشته شده توسط: ضمن اینکه اینو هم اضافه کنم زیتون این رنگی نیست
چرا همون Olive هست (با RGB کد ۸۰,۸۰,۰۰) که کمی به درصد Blue اش اضافه شده
hex اش ۹۳۸D27 است...اسمش Lemon Ginger است.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 22 تیر ۱۳۹۴ ۰۸:۱۴ ب.ظ
(۲۲ تیر ۱۳۹۴ ۰۷:۵۶ ب.ظ)gogooli نوشته شده توسط: اونها چه رنگی شدن؟
نمیدونم
بنفش خسته است مثل همین سبزه. بیحالن، نشاط ندارن
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - tabassomesayna - 22 تیر ۱۳۹۴ ۰۸:۳۰ ب.ظ
اینو نگفتید که admin حالتش از italic خارج شده رنگشم پرتر شده.
انگار داریم اختلاف تصویر حل میکنیم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - RASPINA - 22 تیر ۱۳۹۴ ۰۸:۳۴ ب.ظ
کیا رو روزه برده....
من هرروز که کلی فعالیت داشتم حالم خیلی بهتر بود یعنی انرژی داشتم در حد فوتبالیستا خارجی.
امروزمامانم گفت بمون خونه و استراحت کن! خودتو خسته نکن
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - tabassomesayna - 22 تیر ۱۳۹۴ ۰۸:۳۷ ب.ظ
(۲۲ تیر ۱۳۹۴ ۰۸:۳۴ ب.ظ)RASPINA نوشته شده توسط: کیا رو روزه برده....
منوووو..بدجورم برده.چون صبح تا ظهر تو این گرما بیرون بودم.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 22 تیر ۱۳۹۴ ۰۸:۳۹ ب.ظ
(۲۲ تیر ۱۳۹۴ ۰۸:۳۴ ب.ظ)RASPINA نوشته شده توسط: کیا رو روزه برده....
چه با حال تا حالا این جمله رو نشنیده بودم، داشتم فکر میکردم معنیش چی میشه
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - tabassomesayna - 22 تیر ۱۳۹۴ ۰۸:۴۱ ب.ظ
(۲۲ تیر ۱۳۹۴ ۰۸:۳۹ ب.ظ)vesta نوشته شده توسط: (22 تیر ۱۳۹۴ ۰۸:۳۴ ب.ظ)RASPINA نوشته شده توسط: کیا رو روزه برده....
چه با حال تا حالا این جمله رو نشنیده بودم، داشتم فکر میکردم معنیش چی میشه
تو پایتخت همش میگفتن
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - shayesteNEY - 22 تیر ۱۳۹۴ ۰۹:۴۶ ب.ظ
آدمها را به میزان درکشان بسنج نه به اندازه مدرکشان ... ،
چرا که فاصله ی زیادی از مدرک تا درک وجود دارد ،
مدرکی که درک بالاتری به ارمغان نیاورد ،
کاغذ پاره ای بیشتر نیست ...
مهمترین نشانه ی درک بالاتر " تواضع " بیشتر است .
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - kora - 22 تیر ۱۳۹۴ ۰۹:۴۶ ب.ظ
دلم تنگ! اینکه گاهی حتی خویش آدم هم ، فراموش کنه آدم رو! این روزا انگار آدم ها دل ندارن ! دلشون سنگی نیست! عابر بانکه فقط رو پول حساس! هرکی بیشتر پولدار باشه بیشتر از نظرشون محبوب و کار درست وهای کلاس! تف به این زمونه که من توش به دنیا اومدم: P
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - gogooli - 22 تیر ۱۳۹۴ ۱۰:۱۶ ب.ظ
چقدر بده آدم رو سر لج بندازن...سر لجبازی دارم کار اشتباهی انجام می دهم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - mhd3 - 22 تیر ۱۳۹۴ ۱۰:۱۸ ب.ظ
توی وایبر پیغام داده: "سلام مامان اگه بیداری زنگ بزنم". و یک استیکر miss you هم فرستاده. من که رفتم تهِ دلش راضی نبود. اما رفتنم را "قبول کرد"، "پذیرفت". پذیرفت که به خاطر "آینده" ی من چند چین و چروک دیگر هم گوشه ی چشم هاش اضافه شود. و چیزی نگفت. به جایش رفت کار با وایبر و اسکایپ را یاد بگیرد. رفت "انگلیسی در سفر" یاد بگیرد. رفت پر کردنِ فرمِ درخواستِ ویزا یاد بگیرد.
مادرم فارسی تایپ می کند. و چون باید دانه دانه دنبال حروف روی دکمه های ریز گوشیش بگردد، جمله هایش اغلب کوتاه هستند. مادرم این جمله را ساعت یازده شب به وقت اینجا نوشته. مادرم می داند که من به ندرت این ساعت شب، آن هم آخر هفته، می خوابم. از خودم می پرسم مادرم از کی احساس کرده برای زنگ زدن به من، برای حرف زدن با من لازم است قبلش از من اجازه بگیرد؟
این را می پرسم و جا می خورم. این را می پرسم و وحشت می کنم. این را می پرسم و تک تک دفعاتی که زنگ زده و من با بی حوصلگی جواب تلفن را داده ام، زود مکالمه را تمام کرده ام، یا حتی تلفن را بر نداشته ام و به جایش یک پیغام کوتاه توی وایبر برایش فرستاده ام که "الان جلسه هستم" یا "الان جایی هستم نمی تونم صحبت کنم، خودم بعدا زنگ می زنم" از جلوی چشمم می گذرند.
مادرم اما هیچ وقت چیزی نگفته. تنها ممکن است پرسیده باشد که چرا بی حوصله ام. از خودم می پرسم نکند یکی از همین دفعه ها بعد از این که گوشی را قطع کرده،خودش را سرزنش کرده و گفته "تقصیر خودمه که دلم تنگ می شه". از خودم می پرسم کدام دفعه بوده که با خودش گفته "لازم نکرده که هر بار دلت تنگ شد زود گوشیتو برداری و شماره ش رو بگیری" و بعد باز دلش طاقت نیاورده و باز دستش رفته سمت گوشی. از همان بار اما این را هم، مثل همان رفتنم، "پذیرفته" که قبل از زنگ زدن یک پیغام بدهد و بپرسد که بیدار هستم یا نه.
من اما دلم می گوید این پیغام کوتاه یعنی "اگر وقت داری، اگر مهمانی و بار نیستی، اگر بی حوصله نیستی، اگر سرسری جوابم را نمی دهی، اگر تو هم مثل من دلت تنگ شده و حوصله ام را داری، زنگ بزنم یک کمی با هم حرف بزنیم".
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - IT.girll - 22 تیر ۱۳۹۴ ۱۰:۳۸ ب.ظ
(۲۲ تیر ۱۳۹۴ ۱۰:۱۸ ب.ظ)mhd3 نوشته شده توسط: توی وایبر پیغام داده: "سلام مامان اگه بیداری زنگ بزنم". و یک استیکر miss you هم فرستاده. من که رفتم تهِ دلش راضی نبود. اما رفتنم را "قبول کرد"، "پذیرفت". پذیرفت که به خاطر "آینده" ی من چند چین و چروک دیگر هم گوشه ی چشم هاش اضافه شود. و چیزی نگفت. به جایش رفت کار با وایبر و اسکایپ را یاد بگیرد. رفت "انگلیسی در سفر" یاد بگیرد. رفت پر کردنِ فرمِ درخواستِ ویزا یاد بگیرد.
بغضمون گرفت! خعلی ناراحت کننده بود :|
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - kora - 22 تیر ۱۳۹۴ ۱۰:۴۹ ب.ظ
مادرها ابر قهرمان های زندگی ما هستند که واقعیت دارند و عشقشان از عشق اساطیری بالاتر
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - IT.girll - 22 تیر ۱۳۹۴ ۱۱:۰۸ ب.ظ
و پدرها. خشن ترین پدرها هم دلشون نازکه. باباها خیلی احساساتی هستن خیلی. مخصوصا هرچی سنشون بالاتر میره.
|