|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - firouzi.s - 21 آذر ۱۳۹۰ ۱۲:۳۱ ب.ظ
تواوج درس خوندن بودم که بابام اومدیه چی به کنایه گفت و دلم شیکست وگریهام در اومد
شاید چون توقع همچین حرفی از بابام نداشتم انقدر بهم ریختم نمی دونم
دلم گرفته
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - maryami - 21 آذر ۱۳۹۰ ۰۱:۴۵ ب.ظ
(۲۱ آذر ۱۳۹۰ ۱۲:۳۱ ب.ظ)firouzi.s نوشته شده توسط: تواوج درس خوندن بودم که بابام اومدیه چی به کنایه گفت و دلم شیکست وگریهام در اومد
شاید چون توقع همچین حرفی از بابام نداشتم انقدر بهم ریختم نمی دونم
دلم گرفته
به دل نگیر دوست خوبم. منم گاهی وقتا از دست پدر و مادرم ناراحت شدم و مخصوصا بابام یه چیزی گفته که دلم شکسته و گریه کردم اما به هر حال اونا خوبیمونو می خوان. فقط ممکنه بعضی اوقات خوب بیانش نکنن. مطمئن باش از موفقیتت خوشحال می شن پس با روحیه خوب به درس خوندنت ادامه بده.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - Breeze - 21 آذر ۱۳۹۰ ۰۲:۵۰ ب.ظ
سلام
فردا امتحان میانترم DSP دارم.. بچهها برام دعا کنید . خیلی میترسم...
خدا جونم کمکم کن ... یا غیاث المستغیثین....
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - narges_r - 22 آذر ۱۳۹۰ ۱۲:۳۱ ق.ظ
بابا بزرگ عزیز من حالش بده
لطفا براش دعا کنید
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - Breeze - 22 آذر ۱۳۹۰ ۱۲:۳۶ ق.ظ
(۲۲ آذر ۱۳۹۰ ۱۲:۳۱ ق.ظ)narges_r نوشته شده توسط: بابا بزرگ عزیز من حالش بده
لطفا براش دعا کنید
ایشالله خدا به رحمت خودش شفای عاجل به پدر بزرگتون بده.. و سالیان سال براتون حفظش کنه.
بزرگترها سرمایه های زندگی هستن . ایشالله همیشه سالم باشن و سایه شون بالا سر ما باشه.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - Parva - 22 آذر ۱۳۹۰ ۰۱:۵۶ ق.ظ
وقتی دلت از دست دنیا پره، چه کاریه گریه کردن!
شده ببینی کسی نیست آرومت کنه به خودت دلداری بدی؟ چقدر لذت بخشه.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - مازیار صفایی - ۲۲ آذر ۱۳۹۰ ۰۲:۰۵ ق.ظ
خساست که همیشه در مورد پول نیست؛
همینکه میبینی اینقدر خوشتیپ شدهام و به رویم نمیاوری نهایت خسیسی است!
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - mosaferkuchulu - 22 آذر ۱۳۹۰ ۱۲:۲۰ ب.ظ
(۲۲ آذر ۱۳۹۰ ۰۲:۰۵ ق.ظ)باد نوشته شده توسط: خساست که همیشه در مورد پول نیست؛
همینکه میبینی اینقدر خوشتیپ شدهام و به رویم نمیاوری نهایت خسیسی است!
واااااااااااااایییییی
بزنم به تخته چقذر خوشتیب شدین!!
(ستاد مبارزه با خساست)
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - neilabak - 22 آذر ۱۳۹۰ ۰۶:۲۲ ب.ظ
آن رازها که از همه پوشیده داشتم ....
تنها در این حرم به تو گفتم تو محرمی....
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - sasanlive - 22 آذر ۱۳۹۰ ۱۱:۰۶ ب.ظ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - انرژی مثبت - ۲۳ آذر ۱۳۹۰ ۱۲:۲۵ ق.ظ
اینجا سرزمین واژه های وارونه است:
جایی که گنج , "جنگ" می شود
درمان, " نامرد" می شود
قهقه , "هق هق" می شود...
اما.....
اما دزد همان " دزد" است
درد همان " درد "
و
گرگ همان " گرگ"
و.....
" فقط خدا کنه ما آدمها توی رسم زندگی و رفاقت انقدر وارونه نباشیم"
بچه بودیم همه رو ۱۰ تا دوست داشتیم
بزرگ که شدیم بعضیها رو هیچی ،بعضی هارو کم و بعضیها رو بی نهایت دوست داریم
بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن
بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه
کاش هنوزم همه رو به اندازه همون بچگی ۱۰ تا دوست داشتیم
بچه که بودیم اگه با کسی دعوا میکردیم ۱ ساعت بعد از یادمون میرفت
بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون مونده و آشتی نمی کنیم
بچه که بودیم گاهی با یه تیکه نخ سرگرم می شدیم
بزرگ که شدیم حتی ۱۰۰ تا کلاف نخم سرگرممون نمیکنه
بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود
بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه
بچه که بودیم آرزومون بزرگ شدن بود
بزرگ که شدیم حسرت برگشتن به بچگی رو داریم
بچه که بودیم تو بازیهامون همش ادای بزرگ ترها رو در می آوردیم
بزرگ که شدیم همش تو خیالمون بر میگردیم به بچگی
بچه بودیم درد دلها را به هزار ناله می گفتیم همه می فهمیدند
بزرگ شده ایم درد دل را به صد زبان به کسی می گوییم... هیچ کس نمی فهمد
بچه بودیم دوستیامون تا نداشت
بزرگ که شدیم همه دوستیامون تا داره
بچه که بودیم بچه بودیم
بزرگ که شدیم بزرگ که نشدیم هیچ؛ دیگه همون بچه هم نیستیم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - luna - 23 آذر ۱۳۹۰ ۱۲:۵۸ ق.ظ
باز کن پنجره را
صبح دمید
چه شبی بود و چه فرخنده شبی
آن شب دور که چون خواب خوش از دیده پرید
کودک قلب من این قصهی شاد
از لبان تو شنید:
”زندگی رویا نیست
زندگی زیبایی ست
می توان بر درختی تهی از بار، زدن پیوندی
می توان در دل این مزرعهی خشک و تهی بذری ریخت
می توان از میان فاصلهها را برداشت
دل من با دل تو
هر دو بیزار از این فاصله هاست “
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - nasogh - 23 آذر ۱۳۹۰ ۰۲:۳۶ ق.ظ
روزی سوراخ کوچکی در یک پیلهی ابریشم ظاهر شد . شخصی چندین ساعت به جدال پروانه برای خارج شدن از سوراخ کوچک ایجاد شده در پیله نگاه میکرد .
سپس فعالیت پروانه متوقف شد . به نظر می رسید تمام تلاش خود را انجام داده و نمی تواند ادامه دهد . آن شخص تصمیم گرفت به پروانه کمک کند . او پیله را باز کرد . پروانه به راحتی از پیله خارج شد اما بدنش ضعیف و بالهایش چروک بود .
آن شخص هم چنان به تماشای پروانه ادامه می داد زیرا انتظار داشت بالهای پروانه باز، گسترده و محکم شوند واز بدن پروانه محافظت کنند .
هیچ اتفاقی نیافتاد . در واقع پروانه بقیهی عمرش را به خزیدن گذراند و دیگر هرگز نتوانست پرواز کند .
چیزی که آن شخص با همهی مهربانیش نمی دانست این بود که محدودیت پیله و تلاش لازم برای خروج ار آن راهی بود که خداوند برای قدرت بخشیدن به بال های پروانه و توانا ساختن او برای پرواز قرار داده بود .
گاهی اوقات تلاش تنها چیزی است که در زندگی نیاز داریم، اگر خداوند اجازه می داد بدون هیچ مشکلی زندگی کنیم، به قدر کافی قوی نبودیم و نمی توانستیم پرواز کنیم .
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - هاتف - ۲۳ آذر ۱۳۹۰ ۰۹:۵۵ ق.ظ
(۲۳ آذر ۱۳۹۰ ۱۲:۲۵ ق.ظ)انرژی مثبت نوشته شده توسط: بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن
بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه
کاش هنوزم همه رو به اندازه همون بچگی ۱۰ تا دوست داشتیم
بچهها چون از جای پاکی اومدند، پاکی شون هیجان انگیزه، به تدریج توی دنیایی که ما ساختیم، ارزش های ما رو می پذیرند و به اون خو می کنند، بچهها بزرگ نمیشن، همه ما همون بچه هستیم، فقط قدمون بلندتر شده، بچهها بزرگ نمیشن بلکه معصومیت شون توی رنگهای دنیای ما گم میشه و وقتی مثل ما شدند میگن بزرگ شدیم!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۳)... - Parva - 23 آذر ۱۳۹۰ ۰۵:۱۲ ب.ظ
(۲۲ آذر ۱۳۹۰ ۱۱:۰۶ ب.ظ)sasanlive نوشته شده توسط:
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
به نظر منم تا بخواهی کسی البته نه هرکسی دوست داشتنتو بشنوه تو نابود شدی.
|