|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - shayesteNEY - 09 خرداد ۱۳۹۴ ۰۲:۱۴ ق.ظ
(۰۹ خرداد ۱۳۹۴ ۰۲:۱۳ ق.ظ)Riemann نوشته شده توسط: (09 خرداد ۱۳۹۴ ۰۲:۰۹ ق.ظ)shayesteNEY نوشته شده توسط: خدانکنه به درجه ای از افسردگی برسم که موهامو کوتاه کنم
چرا اون وقت؟؟؟
چرا افسرده نشم یا چرا موهامو کوتاه کنم اونوقت؟
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Faridfo - 09 خرداد ۱۳۹۴ ۰۲:۱۶ ق.ظ
ما پسرها وقتی بی حوصله میشیم میایم مانشت!!
یه کم دیگه بی حوصله میشیم یه صفحه را میخونیم!!
باز بی حوصله تر میشیم یه پست جنجالی میزنیم.
اگه بی حوصله تر بشیم ممکنه بن بشیم.
اینه که میریم از مانشت بیرون !!!
خب سیگاری هم نیستیم که سیگار بکشیم و تیپ تفکر و بن بست برداریم !!(من نیستم البته)
اینه که یه چایی میریزم . نصفش را که میخوریم می بینیم هوا گرمه چایی هم نمی چسبه.
بعد میریم سراغ آهنگ ..... ولش کن. ما پسرها تعداد مراحل بی حوصلگیمون خیلی زیاده
امشب تهران بارون اومد هوا خیلی عالی شد.
حیف که صبح زود باید برم دانشگاه وگرنه الآن قدم زدن تو پارک خیلی می چسبید.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - shayesteNEY - 09 خرداد ۱۳۹۴ ۰۲:۱۷ ق.ظ
(۰۹ خرداد ۱۳۹۴ ۰۲:۱۴ ق.ظ)پوونه نوشته شده توسط: (09 خرداد ۱۳۹۴ ۰۲:۰۹ ق.ظ)shayesteNEY نوشته شده توسط: من موهای بلند و صاف خودمو خیلی دوست دارم
خدانکنه به درجه ای از افسردگی برسم که موهامو کوتاه کنم
اون نهایتش بود که گفتم. معلومه که به اون درجه از افسردگی نمیرسی
نهایت وقتی که یکی میخوره به در بسته
من سه بار فکر کنم موهامو کوتاه کردم ..یعنی کوتاه کوتاه.
سه سال و نیمه ولی دست به موهام نزدم و تا اخر عمرم هم موهامو کوتاه نمیکنم تا همینطوری بلند بمونه.
منم همینطور پونه
رفتم ارایشگاه برای اینکه موهامو مردونه کوتاه کنم بعد که نوبتم شد گفتم فقط پایینشو مرتب کنه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - afrooz-OMD - 09 خرداد ۱۳۹۴ ۰۲:۱۸ ق.ظ
پووونه....
حس میکنم داره اتفاقاتی درونم میوفته ک منجر ب تصمیماتی میشه ک همیشه بدم میومده از اونا
بارو بندیلو ببندیم بکنیم بریم
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - shayesteNEY - 09 خرداد ۱۳۹۴ ۰۲:۲۴ ق.ظ
(۰۹ خرداد ۱۳۹۴ ۰۲:۱۶ ق.ظ)Riemann نوشته شده توسط: (09 خرداد ۱۳۹۴ ۰۲:۱۴ ق.ظ)shayesteNEY نوشته شده توسط: چرا افسرده نشم یا چرا موهامو کوتاه کنم اونوقت؟
اول چرا افسرده بشید؟؟؟
بعد چرا به خاطر افسردگی موهاتون رو کوتاه کنید!!!!
افسردگی که یه علت نداره
ولی یکیش این رتبه داغونه ارشدم هست
یکیش هم خصوصیه
اون دوتای دیگشم هر چی فکر میکنم نمیتونم بگم اونا هم خصوصین
ج سوال دوم : همونطور که پونه عزیز اشاره کردن وقتی که افسرده میشی و با لاک زدن و خرید رفتن و دور هم جمع شدنهای دوستانه و..... دیگه شادت نمیکنه . دیگه حوصله مو مرتب کردن نداری
دیگه نمیتونی موهاتو تو دستت بگیری شونه کنی و سشوار بزنی و مدل بدی و ذوقت کنه
دیگه حوصله شامپو ویتامینه زدن نداری
دیگه از اینکه خواهر کوچولوت موهاتو بکشه و ناز کنه لذت نمیبری
دیگه از اینکه یکی بهت بگه چه موهای بلند و خوشگلی داره ذوق نمیکنی
اصلا به موهات توجه نمیکنی که خشگل باشن
کم کم فقط سنگینی شو رو شونت احساس میکنی و کم کم از اینکه مدام باید وقت بزاری و موهاتو مرتب کنی اعصابت به هم میریزه . از اینکه یک ساعت باید سشوار دستت بگیری تا بتونی خشک کنی اذیت میشی
و اخرشم هم میگی مو کوتاه بهم بیشتر میاد و دلو میزنی به دریا که کوتاهشون کنی
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - پوونه - ۰۹ خرداد ۱۳۹۴ ۰۲:۲۵ ق.ظ
(۰۹ خرداد ۱۳۹۴ ۰۲:۱۸ ق.ظ)afrooz-OMD نوشته شده توسط: پووونه....
حس میکنم داره اتفاقاتی درونم میوفته ک منجر ب تصمیماتی میشه ک همیشه بدم میومده از اونا
بارو بندیلو ببندیم بکنیم بریم
چی شده؟
صبر کن میام اونور
بیا باهام حرف بزن
همه چی رو تو خودت نریز دختر!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Behnam - ۰۹ خرداد ۱۳۹۴ ۰۲:۴۹ ق.ظ
(۰۸ خرداد ۱۳۹۴ ۱۱:۳۸ ب.ظ)hatame نوشته شده توسط: من تو دانشگاه صنعتی با بچه های گروه الکترونیک رو طراحی آی سی کار می کردیم.مبدل آنالوگ به دیجیتال و به طور خاص مدارهای پردازش تصویر مثلا من مدارهای تشخیص لبه را هم به صورت دستی و هم با ابزارهای سنتز پیاده کردم. البته اونها ساخت هم داشتند اما تو شریف این طوری نیست ظاهرا
یکی از دوستانم هم که با دکتر گرگین کار می کنه رفته سراغ hardware securityبه من هم پیشنهاد کرده.
من شرمندم که انقدر وقتتون می گیرم یه سوال دیگه می تونم بپرسم شما تو سنتز تا کجا پیش رفتید و با چه ابزارهایی کار کردید؟
شما با کی کار می کنید با دکتر گودرزی؟
ببخشید باید از دانشگاه برمیگشتم نتونستم جواب بدم. نه من با دکتر گودرزی کار نمیکنم. دکتر گرگین اتفاقاً یه ترم که شریف VLSI پیشرفته ارائه داد دستیارشون بودم. اما تخصصشون Arithmetic هست و تا جایی که میدونم فوقش شهید بهشتی تدریس میکنند چون بیشتر IPM دیدم که کار میکنند، به هر حال Hardware Security تخصصشون نبود. توو شریف یه استادی در این زمینه کار میکنند. ترجیح میدم بقیهش رو خصوصی بگم، میره میرسه به گوش بعضیا، بساط میشه برام.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - hatame - 09 خرداد ۱۳۹۴ ۱۰:۰۹ ق.ظ
(۰۹ خرداد ۱۳۹۴ ۰۲:۴۹ ق.ظ)behnam5670 نوشته شده توسط: [quote='hatame' pid='364588' dateline='1432926506']
ببخشید باید از دانشگاه برمیگشتم نتونستم جواب بدم. نه من با دکتر گودرزی کار نمیکنم. دکتر گرگین اتفاقاً یه ترم که شریف VLSI پیشرفته ارائه داد دستیارشون بودم. اما تخصصشون Arithmetic هست و تا جایی که میدونم فوقش شهید بهشتی تدریس میکنند چون بیشتر IPM دیدم که کار میکنند، به هر حال Hardware Security تخصصشون نبود. توو شریف یه استادی در این زمینه کار میکنند. ترجیح میدم بقیهش رو خصوصی بگم، میره میرسه به گوش بعضیا، بساط میشه برام.
دوستم هم IPM باهاش کار می کنه
حالا بگید حل تمرین چه درسایی می شید که من نگیرمش
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 09 خرداد ۱۳۹۴ ۱۰:۱۳ ق.ظ
شماها دلتون میگیره یا بی حوصله میشید چقدر اکتیو میشید!!!! من دلم میگیره یا بی حوصله ام کاری نمیکنم، یه گوشه میشینم ساکت و آروم خب حوصله ندارم دیگه!!!! خوبه منم مثل شما دلم بگیره یکم از اینکارا بکنم :|
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - پوونه - ۰۹ خرداد ۱۳۹۴ ۱۰:۳۱ ق.ظ
(۰۹ خرداد ۱۳۹۴ ۱۰:۱۳ ق.ظ)vesta نوشته شده توسط: شماها دلتون میگیره یا بی حوصله میشید چقدر اکتیو میشید!!!!
وای پست آئورا رو ببین ماشالا چقدر اکتیوه
من خودم دلم بگیره اگه شب باشه آسمون شب رو نگاه میکنم
قبلش هم یه وبلاگ موقت میزنم هرچی تو دلمه رو اونجا مینویسم
خیلی آرامش بخشه برام این کارا
دیشب ولی تا این حد دلم نگرفته بود که به این جنگولک بازی ها رو بیارم و به همون لاک درمانی اکتفا کردم
حالا جدی جدی تو از این کارها نمیکنی وقتی دلت میگیره؟
پس چطور حالت بهتر میشه؟ فقط با یه جا نشستن؟ اینطوری که بیشتر دل آدم میگیره
(۰۹ خرداد ۱۳۹۴ ۱۰:۱۸ ق.ظ)Aurora نوشته شده توسط: از اون کارایی که بچه ها گفتن نمی دونم چرا تا حالا انجام ندادم
البته یه وقتایی هم این وسط دوست دارم کیک دست کنم یا غذای جدید.
نه خب فقط کارای بارز و خاص رو نوشتم
این پشت بوم رو منم هستم. پشت بوم خونه ما غار منه
روزها میرم دراز میکشم رو زمین و به هواپیماهایی که از بالا سرم میگذرن یا به پرنده هایی که تو آسمونن نگاه میکنم
شب ها هم به ستاره ها و شهاب و ماه.
کیک؟ غذای جدید؟آئورا دل گیری های تو چقدر خوشمزه است
آشپزی خیلی خوبه. حال آدم رو جا میاره ولی چقدر بد که من وقتی دلم میگیره اینو امتحان نکردم. دفعه بعدی حتما آشپزی میکنم خیلی موثر بود ما هم مشتری میشیم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - hatame - 09 خرداد ۱۳۹۴ ۱۰:۳۱ ق.ظ
من دلم بگیره
کتاب می خوانم
ساکت یه گوشه میشینم به بقیه خیره میشم
میرم یه جایی هیچکی نباشه
با یکی دعوا می کنم
ته تهش گریه می کنم اما سر موهام تلافیش در نمیارم
عجیب واسم چطور دلتون میاد ؟؟؟؟؟؟
چقدر شما با حالید !!!!!!!!
من اصلا نه آشپزی دوست دارم نه بلدم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - پوونه - ۰۹ خرداد ۱۳۹۴ ۱۰:۳۵ ق.ظ
(۰۹ خرداد ۱۳۹۴ ۱۰:۳۱ ق.ظ)hatame نوشته شده توسط: عجیب واسم چطور دلتون میاد ؟؟؟؟؟؟
خب بعضی وقت ها واقعا آدم نمیتونه تحمل کنه چیزیو
واسه اینکه دلش خنک بشه دوست داره یه کاری بکنه
این در شرایطیه که واقعا آدم یه مشکل بزرگی داشته باشه نتونه کاری کنه واسش
موی بلند اینجور وقت ها کلافه کننده س واسه همین تلافی همه چی رو سر موهاش در میاره.
مثلا من یه بارش رو بعد از اینکه خونواده لحظه آخر نذاشتن من از دانشگاه انصراف بدم به حدی به هم ریخته بودم تا چند روز که فقط با کوتاه کردن مو حالم بهتر شد چون فکرم رو برد سمت موهام
+باز صبح شد من اینجا چادر زدم
پاشم برم درس بخونم
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - hatame - 09 خرداد ۱۳۹۴ ۱۰:۴۸ ق.ظ
خوب چرا خود زنی تا وقتی میشه یکی دیگه زد یکی پیدا کن دق دلیت سرش خالی کن
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Somayeh_Y - 09 خرداد ۱۳۹۴ ۱۱:۰۶ ق.ظ
در روزهای سختی که مجبور بود ۳ شیفت یک کار دم دستی که هیچ علاقه ای به آن نداشت انجام دهد، از او پرسیدم: تو که استعداد بیشتری داری. چرا این کار؟ داری خیلی اذیت می شوی!
گفت: راست می گویی. خودم هم پشیمانم اما فعلا اجاره ام مانده. حداقل با حقوق این کار می توانم اجاره را بدهم.
ادامه داد: می دانی. این کار مثل خوردن گوشت خر مرده در بیابان می ماند! در روزهای عادی خوردن این گوشت حرام است اما اگر در بیابان گیر بکنی مجبوری از آن بخوری!
از وقتی درگیر این کار شدم به خودم نهیب زدم چرا گلّه ای ندارم تا درگیر این خر مرده نشوم.
فهمیدم که در روزهای عادی که بی خیال می گذرانم اگر گلّه ای بپرورم و طرحی بریزم و تولیدی داشته باشم دیگر مجبور نیستم در روزهای بیابان ذلیل شوم.
در حقیقت من باید چوپان طرح ها و برنامه های بسیار باشم… .
منبع:http://ketabpardazan.com/new/?p=34190
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Bahar_HS - 09 خرداد ۱۳۹۴ ۱۱:۱۰ ق.ظ
(۰۹ خرداد ۱۳۹۴ ۱۱:۰۶ ق.ظ)Somayeh_Y نوشته شده توسط: در روزهای سختی که مجبور بود ۳ شیفت یک کار دم دستی که هیچ علاقه ای به آن نداشت انجام دهد، از او پرسیدم: تو که استعداد بیشتری داری. چرا این کار؟ داری خیلی اذیت می شوی!
گفت: راست می گویی. خودم هم پشیمانم اما فعلا اجاره ام مانده. حداقل با حقوق این کار می توانم اجاره را بدهم.
ادامه داد: می دانی. این کار مثل خوردن گوشت خر مرده در بیابان می ماند! در روزهای عادی خوردن این گوشت حرام است اما اگر در بیابان گیر بکنی مجبوری از آن بخوری!
از وقتی درگیر این کار شدم به خودم نهیب زدم چرا گلّه ای ندارم تا درگیر این خر مرده نشوم.
فهمیدم که در روزهای عادی که بی خیال می گذرانم اگر گلّه ای بپرورم و طرحی بریزم و تولیدی داشته باشم دیگر مجبور نیستم در روزهای بیابان ذلیل شوم.
در حقیقت من باید چوپان طرح ها و برنامه های بسیار باشم… .
منبع:http://ketabpardazan.com/new/?p=34190
چقدر عالی می شد اگر توانایی و شهامت ترک چیزهایی را که دوست نداشتیم ، داشتیم.
|