|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - nanajoon - 14 فروردین ۱۳۹۴ ۰۳:۴۰ ق.ظ
البته این از آرزوها بود که اون لحظه در دانشگاه پلی تکنیک لوزان سوییس میتونستیم آقای ظریفو از نزدیک ببینیم
انشاا... که در رفاه و آرامش ناشی از حذف تحریمها همه ی هموطنانم به خواسته هاشون برسن
[/quote]
تحریم ها که هنوز ا ز بین نرفته که تبریک میگین؟ فقط ۱+۵ یکم کوتاه اومده؟؟کاش واقعا تحریم ها رو حذف می کردن
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Avril89 - 14 فروردین ۱۳۹۴ ۱۱:۴۱ ق.ظ
(۱۴ فروردین ۱۳۹۴ ۰۳:۴۰ ق.ظ)nanajoon نوشته شده توسط: (14 فروردین ۱۳۹۴ ۰۱:۵۱ ق.ظ)negar_89 نوشته شده توسط:
البته این از آرزوها بود که اون لحظه در دانشگاه پلی تکنیک لوزان سوییس میتونستیم آقای ظریفو از نزدیک ببینیم
انشاا... که در رفاه و آرامش ناشی از حذف تحریمها همه ی هموطنانم به خواسته هاشون برسن
تحریم ها که هنوز ا ز بین نرفته که تبریک میگین؟ فقط ۱+۵ یکم کوتاه اومده؟؟کاش واقعا تحریم ها رو حذف می کردن
[/quote]
عزیزم گل که لگد نکردن تو مذاکراتشون!!!!! تمام بحثها سر حذف تحریم ها هست
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 14 فروردین ۱۳۹۴ ۱۲:۲۷ ب.ظ
(۱۴ فروردین ۱۳۹۴ ۱۲:۲۳ ب.ظ)Aurora نوشته شده توسط: نمی دونم چرا هر وقت یه نفر میاد در مورد تحصیل تو خارج صحبت می کنه یا یه فیلمی درباره اش می بینم یا مطلبی می خونم یه حس بدی پیدا می کنم. انگاری داغ دلم تازه میشه و دوباره همه چی از اول شروع میشه.
ته دلم همیشه دوست داشتم تحصیل تو یه کشور دیگه رو تجربه کنم. ولی کم کم فراموش می کنم بعد دوباره با یه تلنگر یادم میاد و بهم میریزم.
من این طوریم یا همه این طورن ؟ :|
من هم اینطوریم، وقتی کسی آروزهای مرده ام رو یادم بیاره، یا مواردی که به دلایلی مجبور شدم بگذارمشون کنار... بهم میریزم طبیعی هستش، به خودت شک نکن
پ.ن: امروز یه عکس خنده دار از دوستم دیدم، مرده ام از خنده(دوباره زنده شدم)، سطح انرژیم میاد پایین، میرم عکسش رو دوباره میبینم
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - mcse2010 - 14 فروردین ۱۳۹۴ ۱۲:۳۶ ب.ظ
(۱۴ فروردین ۱۳۹۴ ۱۲:۲۹ ب.ظ)F@gh@ نوشته شده توسط: انشالله ۲۰ سال دیگه از این توافقات پشیمون نشیم و فرزندان ما،مارو متهم نکنند به سکوت ...
انشالله هر چی خیر اتفاق بیفته...
خدایا بصیرت عطا بفرما...
امریکا کارش را بلده!!!
تحریمهای موشکی و حقوق بشر سر جای خودش باقیست. یعنی هنوز جا برای بهانه گیری هست
مرگ بر روسیه
بعد از روسیه مرگ بر اسرائیل
پدرسوخته تر از روسیه اصلا وجود نداره
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 14 فروردین ۱۳۹۴ ۰۱:۳۸ ب.ظ
قربان نماز نِشسته ات... مادر
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 14 فروردین ۱۳۹۴ ۰۲:۲۲ ب.ظ
(۱۴ فروردین ۱۳۹۴ ۱۲:۲۳ ب.ظ)Aurora نوشته شده توسط: ته دلم همیشه دوست داشتم تحصیل تو یه کشور دیگه رو تجربه کنم. ولی کم کم فراموش می کنم بعد دوباره با یه تلنگر یادم میاد و بهم میریزم.
من این طوریم یا همه این طورن ؟ :|
همون قضیه عادت به شرایط موجوده که قبلا تو همین تاپیک گفتم.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Bahar_HS - 14 فروردین ۱۳۹۴ ۰۳:۴۵ ب.ظ
(۱۴ فروردین ۱۳۹۴ ۱۲:۴۰ ب.ظ)barca نوشته شده توسط: کارمند گوگل بودن کجا کاربر گوگل بودن کجا؟
واقعا!
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - targol - 14 فروردین ۱۳۹۴ ۰۴:۵۷ ب.ظ
من که فقط دوست دارم واسه تفریح برم اونورا
اگر بیان التماسم کنن بگن بیا یه شغل خوب تو گوگل بهت میدیم میگم من نمیام ، چون واقعا مغزم در اون حد نمیکشه
قبلنا از این آرزوها زیاد داشتم اما الان یه کم واقع بین شدم
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - targol - 14 فروردین ۱۳۹۴ ۰۵:۰۴ ب.ظ
(۱۴ فروردین ۱۳۹۴ ۰۱:۳۸ ب.ظ)barca نوشته شده توسط: عکسای دفتر گوگل یا ebay یا... که جاهای مختلفی هم هست میبینی...بعد می بینی یه نفر الان دانشجو دکترا فلان جا هست استاد شده هنوز نمی دونه حالت تله تو ماشین چیه؟!!
حالا حالت تله تو ماشین چی هست؟
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Menrva - 14 فروردین ۱۳۹۴ ۰۵:۳۵ ب.ظ
اولین سالی که سبزه گره نزدم...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - iammiti - 14 فروردین ۱۳۹۴ ۰۵:۳۶ ب.ظ
از قدیم میگن :
بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 14 فروردین ۱۳۹۴ ۰۶:۴۷ ب.ظ
قانون عمل و عکس العمل...
خدایا لطفا رو من اجرایی نکن، عمل ها داغونن
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Menrva - 14 فروردین ۱۳۹۴ ۰۶:۴۷ ب.ظ
یروزی دنبال اون نقطه ی روشن مییرفتم راهم خیلی قشنگ بود میرفتم و میرفتم و پر از امید و ارزو تا برسم به اون نقطه ای که بهش امید داشتم..... ازفاصله ای دور فقط ب دنبال اون نقطه میرفتم و دیگر هیچی رو نمیدیدم توی این راهی که... وقتی به اون نقطه رسیدم فهمیدم که فقط یه نوری که بود که خودم ساخته بودم..و خودم میدیدم...
هرچه کردم بر خودم کردم /چه بد کردم بر خودم /که لعنت بر تو ای دختره احمق
و حالا من و راه گمشده ام،سرگشته و گیج مات و مبهوت پرازترس و استرس نمیدونم ازکجا بلندشم و شروع کنم
ای کاش جای اینکه به دنبال اون نقطه ی خیالی میرفتم از همون نقطه ای که ایستاده بودم شروع میکردم.
ای کاش خدا باهام حرف میزد میگفت اینکاروانجام بده دستامو میگرفت و بلندم میکرد..
گاهی فکرمیکنم این دنیا واقعی نیست من واقعی نیستم مثل همون نوری که واقعی نبود مثل همون امیدی که به دنبالش رفتم مثل همون راهی که رفتم و واقعی نبود...مثل خیلی چیزا که فکرمیکردم واقعی و واقعی نبود و چه خوش خیال و ساده بودم...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - diligent - 14 فروردین ۱۳۹۴ ۰۸:۰۰ ب.ظ
این متنو من ننوشتم ولی قشنگ بود..
یک دوستی داشتم پلوی غذایش را خالی می خورد، گوشت و مرغش را می گذاشت آخر کار، می گفت می خواهم خوشمزگی اش بماند زیر زبانم، همیشه هم پلو را که می خورد سیر می شد، گوشت و مرغ غذا می ماند گوشه ی بشقابش، نه از خوردن آن پلو لذت می برد، نه دیگر ولعی داشت برای خوردن گوشت و مرغش، برای جاهای خوشمزه ی غذا...زندگی هم همینجوری ست. گاهی شرایط ِ ناجور زندگی را تحمل می کنیم، لحظه های خوبش را می گذاریم برای بعد، برای روزی که مشکلات تمام شود، هیچ کداممان زندگی در لحظه را بلد نیستیم. همه ی خوشی ها را حواله می کنیم برای فرداها، برای روزی که قرار است دیگر مشکلی نباشد، غافل از اینکه زندگی دست و پنجه نرم کردن با همین مشکلات است، یک روزی به خودمان می آییم می بینیم یک عمر در حال خوردن پلو خالی ِ زندگی مان بوده ایم و گوشت و مرغ لحظه ها، دست نخورده مانده گوشه ی بشقاب، دیگر نه حالی هست، نه میل و حوصله ایی....
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - alim93 - 14 فروردین ۱۳۹۴ ۰۸:۱۹ ب.ظ
پدر خیال میکرد آدم وقتی در حجره خودش تنها باشد،تنهاست.....
نمی دانست که تنهایی را فقط در شلوغی میتوان حس کرد....
|