تالار گفتمان مانشت
وجدانم هنوز درد میکند...!!! - نسخه‌ی قابل چاپ

وجدانم هنوز درد میکند...!!! - sinbadcity - 08 شهریور ۱۳۹۵ ۱۲:۰۴ ب.ظ

قدیما یه سلف سرویسی داشتیم بسی دور...!!!! کلی پیاده روی داشت ...از دره و تپه و جنگل و جلوی خوابگاه برادران باید طی مسیر میکردیم ....این مسیر برای ما پر بود از خاطرات شیرین و بامزه ...!! یادمه یه روز کنار یه درختی یه بچه گربه خیلی کوچولو و نازنازی نشسته بود و میو میو میکرد ...دلم براش آب شد ...رفتم طرفش و کمی بیسکوییت گذاشتم جلوش ...با ترس و لرز اومد جلو و مشغول به خوردن شد .منم سرشو با دستکشم نوازش میدادم!!!!دوستان پاستوریزه ما هم که یا از ترس این گربه عظیم و وحشتناک !!!!و یا به خاطر تماس نداشتن با گربه با فاصله چند متری دور از من ایستاده بودن ...

خلاصه راهی سلف شدیم ...اما دیدم بچه گربه هم میو میو کنان دنبال من راه افتاده ... تا سلف دنبالم اومد و برای اینکه داخل نیاد مجبور شدم چند باری از الفاظ رکیکی مثل "پیشته و کیش" !!!! استفاده کنم ....

داخل سلف نشسته بودیم که صدای جیغ بنفش چند تا از دخترا بلند شد که وااااااااااااااااااااااااای هواااااااااااااااااااااااااار گـــــــــــــــربـــــــــــــــه!!!!!

اینقدر داد و بیداد کردن که بچه گربه هم از ترس راهشو گم کرده و هول از لای میز و صندلی ها میدوید، تا اینکه یکی دو تا از آشپز ها افتادن دنبالش و به سمت دستشویی راهنماییش کردن !!! و بالاخره انداختنش داخل یکی از سرویس ها و درشو تخته کردن . منم بهت زده فقط تماشا میکردم و افسوس میخوردم که ای کاش با این بچه گربه بیچاره کاری نداشتم تا حالا گیر این قوم الظاالمین نمی افتاد !!! آخه مگه یه موجود به این نازی اینقدر ترسناکه ؟!!!تمام روز اعصابم ریخته بود به هم که مبادا با اون تن کوچولوش افتاده باشه (گلاب به روتون!) تو کاسه و خفه شده باشه ...نکنه از ترس سکته کرده باشه ....

وجدان درد عجیب آزار دهنده است ....

وجدانم هنوز درد میکند...!!! - majids5 - 10 شهریور ۱۳۹۵ ۱۱:۵۳ ب.ظ

جالب بود.
ایوللللل

وجدانم هنوز درد میکند...!!! - khabis - 08 آذر ۱۳۹۵ ۰۱:۳۳ ق.ظ

این ک وجدان درد نداشت فقط خنده داشت ای ول .