دیالوگ های زیبا و به یادماندنی - نسخهی قابل چاپ |
دیالوگ های زیبا و به یادماندنی - fo-eng - 25 فروردین ۱۳۹۱ ۰۴:۴۳ ب.ظ
یه پایان تلخ بهتر از یه تلخی بی پایان ... درباره الی ... |
دیالوگ های زیبا و به یادماندنی - yaser_ilam_com - 26 فروردین ۱۳۹۱ ۰۱:۰۳ ب.ظ
ازکسی که دوستش داری ساده دست نکش شاید دیگه هیچ کس رو مثل اون دوست نداشته باشی از کسی هم که دوستت داره بی تفاوت عبورنکن چون شاید هیچ وقت هیچ کس تورو مثل اون دوست نداشته باشه هنگامی که در سکوت شب گوش فرا دهی خواهی شنید که کوهها و دریاها و جنگلها با خود کم بینی و هراس خاصی نیایش می کنند |
دیالوگ های زیبا و به یادماندنی - yaser_ilam_com - 27 فروردین ۱۳۹۱ ۰۳:۱۸ ب.ظ
به آینده نمی اندیشم چون به زودی فرا خواهد رسید |
دیالوگ های زیبا و به یادماندنی - sarabb - 27 فروردین ۱۳۹۱ ۰۶:۲۵ ب.ظ
شهاب حسینی : یه پایان تلخ بهتر از یه تلخیه بی پایانه . درباره الی ، کارگردان : اصغر فرهادی اینجا بدون من ، نویسنده و کارگردان : بهرام توکلی احسان(صابر ابر) خطاب به مادرش(فاطمه معتمد آریا) : آره ، دارم دوروغ میگم ، دارم میرم شیره کش خونه ، معتاد شدم ، میخام برم جرم و جنایت کنم ، مگه نمیدونی مامان ، من لایه مجله فیلمهام یه مسلسل قایم میکردم ، باهاش آدم میکشتم تا صبح ، بعد دم صبح دوباره برمیگشتم شیره کش خونه ، بعد برا اینکه کسی نشناستم سیبیل مصنوعی میزاشتم ، اِ اِ اِ ، مامان ، این سیبیل مصنوعی من کووش!!! حالا دیدی، فهمیدی چرا شبها هذیون میگم ، برا اینکه یه گروه مافیای افتادن دنبالم ، میخان خونمونو با دینامیت بفرستن هوا ، عوضش وقتی مُردیم برا اینکه حوصلمون سر نره از بیستا خاستگارت بگو ، هر کدومشون واسه زناشون چقدر ارث گذاشتن ، تو اون دهاتای کردستان . . . یه چیزی بهت بگم مامان ، آدم بمیره بهتر از اینه که خُل باشه ولی فکر کنه سالمه . . . |
RE: دیالوگ های زیبا و به یادماندنی - neilabak - 29 فروردین ۱۳۹۱ ۰۵:۴۹ ب.ظ
هیوگو : با خودم تصور میکردم کل دنیا یه دستگاه بزرگه ماشیها هیچ وقت با قطعات اضافه تولید نمیشن دقیقا با همون تعداد قطعاتی که نیاز دارن ساخته میشن برای همین با خودم فکر کردم ازاونجایی که دنیا یه ماشین خیلی بزرگه نمیتونم براش مثل یه قطعه اضافی باشم . hugo 2011 |
RE: دیالوگ های زیبا و به یادماندنی - Mansoureh - 30 فروردین ۱۳۹۱ ۱۲:۲۵ ق.ظ
Captain: TinTin, I thought you were an optimist
TinTin: Well, you were wrong, weren't you? I'm a realist Captain: That's another name for a quitter - The Adventures of Tintin, Movie 2011 - کاپیتان: تین تین، من فکر میکردم تو خیلی خوش بین باشی... تین تین: راستش، اشتباه فکر میکردی، من واقع گرایم. کاپیتان: اینی که گفتی یه اسم دیگه برای ترسوهاست! |
RE: دیالوگ های زیبا و به یادماندنی - cormen - 24 تیر ۱۳۹۱ ۰۳:۱۸ ب.ظ
(۲۷ فروردین ۱۳۹۱ ۰۶:۲۵ ب.ظ)sarabb نوشته شده توسط:------------------------- یادش بخیر خیلی با این دیالوگ حال کردم |
دیالوگ های زیبا و به یادماندنی - saeed_435 - 22 مرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۵۲ ب.ظ
آی پیشونی منو کجا میشونی دیالوگ گل بانو در مادرانه بیا با هم تا یجایی بریم که از اونجا بهتر می تونی بری هر جا بهروز « سریال دودکش » جووری چکت میزنم..... جووووووری چکت میزنم.......... جوووووووووری چکت میزنم......... که بری با برف سال بعد بیای... =) دیالوگ ماندگار سریال ماه رمضون پارسال دزدوپلیس |
RE: دیالوگ های زیبا و به یادماندنی - neilabak - 23 مرداد ۱۳۹۲ ۰۲:۰۵ ب.ظ
-چرا آدمای خوب، آدمای بدی رو واسه رابطه شون انتخاب میکنن؟ -ما عشقی رو که فکر میکنیم لایقش هستیم رو میپذیریم. از فیلم The Perks of Being a Wallflower |
دیالوگ های زیبا و به یادماندنی - M0TRIX - 23 مرداد ۱۳۹۲ ۰۵:۰۳ ب.ظ
Cole Sear: Walking around like regular people. They don't see each other. They only see what they want to see. They don't know they're dead. حس ششم |
RE: دیالوگ های زیبا و به یادماندنی - saho - 23 مرداد ۱۳۹۲ ۰۵:۳۲ ب.ظ
بچه ها هم همه سلام می رسونند. ما هم دیگه داشتیم می رفتیم سراغ هفت سین خودمون. -هفت سین؟! -سحابی ها، می خوایم به سحابی جبار نگاه کنیم. میگن اگه وقت سال تحویل به سحابی جبار نگاه کنی و آرزو کنی، آرزوت برآورده میشه. البته این رو دخترها میگن. -حالا کجاست؟! -چی؟!! -همین سحابیه که میگی. - اگه به سمت غرب نگاه کنی سه تا ستاره ی پرنور میبینی که توی یه خطن، این کمربنده جباره، اگه بیشتر دقت کنی سه تا ستاره ی کم نور دیگه هم هستن که پایینتر از اونن. اون ستاره وسطیه خود سحابی جباره. پیداش کردی؟ -بله. - البته این فقط صورت فلکیشه، بیشتر سحابی ها رو فقط با تلسکوپ میشه دید. جبار یه زایشگاهه. ولی سحابی اسکیمو هم خیلی دیدن داره، قشنگ ترین قبرستونیه که تو عمرم دیدم. - قبرستون؟! - آره! سحابی هم محل تولد و هم محل مرگ ستاره هاس. همشون بر میگردن به همون جایی که ازش متولد شدن. - من نمی دونستم ستاره ها هم میمیرن! - همشون میمیرن. خیلی از ستاره هایی که ما الان داریم می بینیم شاید میلیون ها سال پیش مردن، ولی به خاطر مسافتی که باهاشون داریم هنوز داریم اونها رو میبینیم. -یعنی اینقدر دورن؟! -خیلی دور، خیلی نزدیک. وقتی با دنیای خودمون مقایسه کنیم، خیلی دورن؛ اما اگه با کهکشان های دیگه مقایسه کنیم، تازه می فهمیم چقدر به ما نزدیکن و ما خبر نداریم... |
RE: دیالوگ های زیبا و به یادماندنی - پروفسور - ۲۴ مرداد ۱۳۹۲ ۱۲:۵۴ ب.ظ
خستهام رئیس... خستهام از اینکه همهی راه تنهام... مثل یه چلچله که تنها تو بارون سفر میکنه... خستهام از مردمی که همدیگه رو آزار میدن... خسته شدم از همهی دردهایی که تو دنیا حس میکنم... هر روز بیشتر میشن... درد تو سرم مثل خردههای شیشهست، تمام مدت... میتونید بفهمید؟ مسیر سبز - فرانک دارابونت |
RE: دیالوگ های زیبا و به یادماندنی - zahra 67 - 01 شهریور ۱۳۹۲ ۱۱:۴۵ ب.ظ
دو تاچیز تو این دنیا مصیبته: نرسیدن به آرزوها و از دست دادن آرزوها. که من دارم هر دو رو تجربه می کنم. ارغوان سریال زمانه توسریال یوسف پیامبر وقتی زلیخا پیر و نابینا شد و رفت پیش یوسف گفت: - این یوسف است که اینگونه با من ملاطفت می کند؟ یوسف گفت: این حق است که به تو عنایت می کند. ایشالا حق به هممون عنایت کنه. |
دیالوگ های زیبا و به یادماندنی - fo-eng - 06 شهریور ۱۳۹۲ ۰۲:۴۴ ب.ظ
شهاب حسینی | سوپر استار: - من اون دختر رو می خوام مامان، من اون دختر و دوست دارم، اون دختر منِ، پاره ی تنِ منِ، باهاش حالم خوب بود، ولی من احمق، من بیشعور بهش گفتم بره گمشه، گفتم بره گمشه! باس زودتر از اینا می فهمیدم که نباید رو آینده حسـاب باز کنم تنـها چیزی که میتونیم بهش بـاور داشته باشیـم "الانه " لحظه ی کنونی به خاطر اینکه تو یه چشم به هم زدن : همـه چی عوض میشه ! DeXteR نه با کسی بحث کن، نه از کسی انتقاد کن. هر کی هر چی گفت بگو حق با شماست و خودت را خلاص کن. آدمها که عقیدهات را میپرسند، نظرت را نمیخواهند. میخواهند با عقیدهی خودشان موافقت کنی. بحث کردن با آدمها بیفایده است.” جمله گرانبهای بالا از خانم زویا پیرزاد نویسنده کتاب “چراغها را من خاموش میکنم” است |
دیالوگ های زیبا و به یادماندنی - tabassomesayna - 01 اسفند ۱۳۹۲ ۱۱:۴۵ ق.ظ
چقدر وقته اینجا دیالوگ نوشته نشده *** قهوه تلخ : بلد الملک: ....من هنوز بابت معتاد کردن مستشار "عذاب وجدان" دارم قربان ! جهانگیر شاه : چه داری ؟! بلد الملک:عذاب وجدان قربان ! جهانگیر شاه :چی می گه ؟؟! داموس الملک : چی هست اینکه می گویی ؟ یک نوع بیماریست ؟! بلد الملک: نمی دانید عذاب وجدان چیست ؟ دایی اقبال:آقا عذابش را می دانیم, آن "دومی" که می گویی , نوشیدنیست ؟ خوردنیست ؟ پوشیدنیست ؟رفتنیست ؟چیست؟ بلد الملک: قبله عالم! یعنی ما در خلوت خودمان وقتی به این فکر می کنیم که مستشار را معتاد کرده ایم ,عذاب می کشیم قربان , همین ! |