زمان کنونی: ۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳, ۰۵:۲۳ ب.ظ مهمان گرامی به انجمن مانشت خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات انجمن می‌توانید عضو شوید.
گزینه‌های شما (ورودثبت نام)

aamitis
(داره مانشتی ها رو بالا می بره)
داره مانشتی ها رو بالا می بره
****

پاسخ درست: ۱ سوال
تاریخ ثبت نام: ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۲
تاریخ تولد: تعیین نشده
زمان محلی: ۲۵ April 2024 , 05:23 PM
وضعیت: آفلاین

مقبولیت: ۶۶/۹+
۱۰۸
۱۴

اطلاعات انجمن aamitis
تاریخ عضویت: ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۲
آخرین بازدید: ۲۹ مهر ۱۳۹۵ ۱۰:۳۴ ق.ظ
کل ارسال‌ها: ۵۱۳ (۰/۱۳ ارسال در روز | ۰/۱۴ درصد از کل ارسال‌ها)
(یافتن تمامی موضوع‌هایافتن تمامی ارسال‌ها - )
مدت زمان آنلاین بودن: ۳ روز, ۶ ساعت, ۱۰ دقیقه, ۳۲ ثانیه
اعتبار: ۱۶ [جزییات]

اطلاعات تماسِ aamitis
وب‌ سایت:
پیام خصوصی: ارسال یک پیام خصوصی به aamitis.
شماره‌ی ICQ:
شناسه‌ی AIM:
شناسه‌ی Yahoo:
شناسه‌ی MSN:
اطلاعات اضافی درباره‌ی aamitis
جنسیت: تعیین نشده
مکان زندگی شما:
رتبه کنکور ارشد؟:
دانشگاه کارشناسی:
وضعیت: دانشجوی کارشناسی ارشد
دانشگاه کارشناسی ارشد:
دانشگاه دکتری:
گرایش: تعیین نشده
لینک مصاحبه با مانشت:

امضای aamitis
دوست من

اگه یه روز چشاتو باز کردی و خودت رو وسط یه کوره دیدی ،

نترس و سعی کن پخته بیرون بیای ، وگرنه سوختن رو همه بلدن ...

نظرهای کاربران
 vesta (22 شهریور ۱۳۹۳ در ۱۲:۵۲ ب.ظ)
زندگی مان همان گونه سپری میشود که روزمان را سپری میکنیم.
" آن دیلمارد"
 M*Gh (16 شهریور ۱۳۹۳ در ۱۰:۱۱ ب.ظ)
چرا نگران فردا باشم ؟؟؟
خدایی که همه عمر از من مراقبت کرده است آیا فردا مراقب من نخواهد بود؟!

صد در صد مراقبت خواهد بود، همینطور که تا الان مراقب بود ، به عقب که نگاه کنی می بینی که خدا خیلی جاها دستمون را گرفته و ما بیخبریم.
 aamitis (16 شهریور ۱۳۹۳ در ۰۱:۵۷ ق.ظ)
(۱۵ شهریور ۱۳۹۳ ۱۱:۱۸ ب.ظ)mar_zieh نوشته شده توسط:  چرا نگران فردا باشم ؟؟؟

خدایی که همه عمر از من مراقبت کرده است آیا فردا مراقب من نخواهد بود؟!
 M*Gh (14 شهریور ۱۳۹۳ در ۰۳:۴۳ ب.ظ)
ممنونم عزیزم بابت اعتبار Heart
 aamitis (14 شهریور ۱۳۹۳ در ۰۱:۳۵ ق.ظ)
قرابیه گردویی یادم نره Smile
 AmiriManesh (12 شهریور ۱۳۹۳ در ۰۴:۵۸ ب.ظ)
سلام خانم مهنیا
توی یک پست گفته بودید که دوستی دارید که ۱۱ مقاله ی ISI داشته. میشه لطفا یک ایمیل از ایشون به من بدید که در صورت امکان توی نوشتن مقاله ی پایان نامه مم از ایشون کمک بگیرم؟ من هم خیلی مایل هستم که حتما از پایان نامه یک مقاله ی ISI بدم. ولی متاسفانه کسی نیست که درست راهنمایی کنه.
ممنون میشم.
 aamitis (12 شهریور ۱۳۹۳ در ۱۱:۰۴ ق.ظ)
عاقبت خواهم مرد....
نفسم می گوید وقت رفتن دیر است.....
زودتر باید رفت.....رازها را چه کنم؟
این همه بوی اقاقی که مشامم دارد
چشم هایم پرسه زنان کوچه ها را دیدند
خلوت و ساکت و سرد
یک به یک طی شده اند......
ای وای کوچه آخر من بن بست است
شوق دل دادن یک یاس به یک کاج بلند
شوق پرواز کبوتر بر سر ابر سفید
پاکی دست پر از مهر و صفای مادر

این همه دوستی را چه کنم؟.....
عاقبت خواهم رفت عاقبت خواهم مرد...
همرهم چیست در این راه سفر؟؟؟
یک بغل تنهایی چند خطی حرف ناگفته دل حسرت شنیدن کلام نو
عاقبت خواهم مرد....
می دانم روز هجرت روز کوچ باورم نزدیک است....
دیر و زودش که مهم نیست باید بروم...
راحت جان که گران نیست باید طلبم....
بعد از من...
دانه ها را تو بریز پشت شیشه چشمها منتظرند
تو بپاش گرمی عاطفه ات را دستها منتظرند
من که باید بروم
اما تو بدان قدر خودت قدر پروانه زیبایت را
قدر یک یاس کبود و زخمی
قدر یک قلب و دل بشکسته
قدر یک جاده پیوسته
خوب می دانم مردنم نزدیک است حس پرواز تنم....
حس پرپر شدن ترانه های آرزوم...
تو بگو من چه کنم؟؟؟
با امیدی که به من بسته شده
با قراری که به دل بغض شده
با نگاهی که به من مست شده
تو بگو من چه کنم....من که باید بروم
من که سردم شده است با تماس دست سردت ای مرگ....
من که بی جان شده ام بس گوش سپردم به صدای پر ز اوهام تو ...مرگ!
اما دوستت دارم
پر پروازم ده تو بیا همسفرم باش بیا یارم باش
آسمان منتظر است روح من عاشق آبی آرام بلند است
تو بیا تا برسم من به این آبی خوشرنگ خیال
تا نیایی ای مرگ تو بگو من چه کنم....
وقت تنگ است دگر کوله بارم اصرار سفر دارند
من که خود می دانم مردنم نزدیک است....



گل من گریه مکن
که در آیینه اشک تو غم من پیداست
قطره اشک تو داند که غم من دریاست
گل من گریه مکن
سخن از اشک مخواه
که سکوتت گویاست
از نگه کردنت احوال تو را می دانم
دل غربت زده ات
بی نوایی تنهاست
من و تو می دانیم
چه غمی در دل ماست
گل من گریه مکن
اشک تو صاعقه است
تو به هر شعله چشمان ترم می سوزی
بیش از این گریه مکن
که بدین غمزدگی بیشترم می سوزی
من چو مرغ قفسم
تو در این کنج قفس بال و پرم می سوزی
گل من گریه مکن
که در آیینه اشک تو غم من پیداست
قطره اشک تو داند که غم من دریاست
دل به امید ببند
ناامیدی کفر است
چشم ما بر فرداست
 M*Gh (06 شهریور ۱۳۹۳ در ۱۱:۳۲ ب.ظ)
مهنیا,

شما هم منو تنبیه نکن Heart
 M*Gh (05 شهریور ۱۳۹۳ در ۱۱:۵۹ ب.ظ)
سلام مهنیا جان
بعد از مدتها دوباره پست گذاشتید،جاتون خالی بود.

هیچ بارانی رد پای خوبان را از کوچه خاطراتمان نخواهد شست
 SaMiRa.e (05 مرداد ۱۳۹۳ در ۰۸:۴۱ ب.ظ)
سلام مهنیا عزیز .
ممنون عزیز دل از احوالپرسیتون . Smile
والا یه مقدار کلاس برای مدرسه دارم ، بیشتر وقتم رو گرفته برای همین کمتر میتونم بیام .

چشم حتما دعا میکنم ، شما هم من رو فراموش نکنید .
 aamitis (03 مرداد ۱۳۹۳ در ۰۲:۰۸ ق.ظ)
ﻫﯽ! ﺧﺪﺍﺟﻮ ! ﻋﺸﻖ ﻣﯽ ﺁﯾﺪ ﭘﺮﯼ ﺟﻮﯾﺖ ﮐﻨﺪ
ﻋﺸﻖ ﻣﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺭﻭﯾﺖ ﮐﻨﺪ
ﻭﺭﺩ ﻟﺒﻬﺎﯾﺖ ﺍﮔﺮ ﭼﻮﻥ ﺷﯿﺦ ﺫﮐﺮ ﯾﺎ ﺭﺏ ﺍﺳﺖ
ﻣﯿﺸﻮﺩ ﯾﮏ ﺟﻔﺖ ﭼﺸﻢ ﺷﻮﺥ ﺟﺎﺩﻭﯾﺖ ﮐﻨﺪ
ﺍﯼ ﻭﮐﯿﻞ ﺑﯽ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﻗﺎﺿﯽ ﺍﻟﻘﻀﺎﺕ ﻧﯿﺰ
ﺁﻣﺪﻩ ﺗﺎ ﺧﺮﻗﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﻭﻗﻒ ﮔﯿﺴﻮﯾﺖ ﮐﻨﺪ
ﺑﺎﺩ ﺷﺎﻟﯿﺰﺍﺭ ﺷﺎﻟﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﻗﺺ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺟﺰ ﻣﻦ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺩﺳﺖ ﺩﺭ ﻣﻮﯾﺖ ﮐﻨﺪ
ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺑﻮﺗﻪ ﯼ ﯾﺎﺳﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻮﺍﻥ ﺗﻮﺳﺖ
ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺪ ﻫﺮ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺷﺪ ﺑﻮﯾﺖ ﮐﻨﺪ
ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﺩﺭ ﺑﻨﺪ ﺧﻮﯾﺶ ﺍﻧﺪ ، ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﯾﺎﺭﯼ ﻣﺨﻮﺍﻩ
ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺗﺎ "ﻣﻦِ ﺍﻭ " ﯾﺖ ﮐﻨﺪ
" ﻋﻠﯿﺮﺿﺎ ﺑﺪﯾﻊ "
 aamitis (28 تیر ۱۳۹۳ در ۱۲:۱۷ ب.ظ)
ﺯﻣﺎﻥ ﺧﻂ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﺩﺍﯾﺮﻩ!
ﺩﺍﯾﺮﻩ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺮﮔﺮﺩﺩ ...
ﭼﻪ ﺍﯾﺪﻩ ﺑﺪﯼ ﺑﻮﺩ ﮔﺮﺩ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺳﺎﻋﺖ !
ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻓﺮﺻﺖ ﺗﮑﺮﺍﺭ، ﺍﺳﺖ :
ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩﻩ ۸ ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺑﺸﯽ ﻭ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﺷﺪﻩ ۸ ﻭ
ﺭﺑﻊ . ﻣﯿﮕﯽ : ﺍﺷﮑﺎﻝ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺗﺎ ۹ ﻣﯿﺨﻮﺍﺑﻢ ﺑﻌﺪ ﺑﯿﺪﺍﺭ
ﻣﯿﺸﻢ !!
ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻣﺸﺐ ﺳﺎﻋﺖ ۹ ﯾﮏ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﺭﻭ ﺻﺮﻑ
ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ ﮐﺘﺎﺏ ﮐﻨﯽ، ﻣﯽ ﺑﯿﻨﯽ ﮐﺘﺎﺏ ﻧﺨﻮﻧﺪﻩ ۱۰ ﺷﺪﻩ
ﻣﯿﮕﯽ : ﺍﺷﮑﺎﻝ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﻓﺮﺩﺍ ﺷﺐ ﺳﺎﻋﺖ ۹ ﻣﯽ ﺧﻮﻧﻢ .
ﺳﺎﻋﺖ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ .
ﺩﺭﻭﻍ !!!!!
ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺮ ﮔﺮﺩ ﺩﺍﯾﺮﻩ ﻧﻤﯽ ﭼﺮﺧﺪ !
ﺍﯾﺪﻩ ﺳﺎﺧﺘﻦ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﺩﺍﯾﺮﻩ، ﺍﯾﺪﻩ ﺟﺎﺩﻭﮔﺮﯼ
ﻓﺮﯾﺒﮑﺎﺭ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﺳﺖ !
ﺳﺎﻋﺖ ﺧﻮﺏ، ﺳﺎﻋﺖ ﺷﻨﯽ ﺍﺳﺖ!
ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯽ ﮔﺮﺩﺩ .
ﺍﮔﺮ ﺭﻭﺯﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻢ، ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﻫﻤﻪ
ﺩﮐﻮﺭﻫﺎ ﻭ ﻣﺠﺴﻤﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺳﺘﻮﻥ ﻫﺎ، ﺳﺎﻋﺖ ﺷﻨﯽ ﺑﺰﺭﮔﯽ
ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻥ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺳﺎﺧﺖ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺷﻦ
ﺑﺮﯾﺰﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﺨﻠﯿﻪ ﺍﺵ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻣﺘﻮﺳﻂ ﻋﻤﺮ ﯾﮏ ﺍﻧﺴﺎﻥ
ﻃﻮﻝ ﺑﮑﺸﺪ . ﺗﺎ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﮐﻪ ﺭﻭﺑﺮﻭﯾﺶ ﻣﯽ ﺍﯾﺴﺘﻢ ﺑﻪ
ﯾﺎﺩ ﺑﯿﺎﻭﺭﻡ ﮐﻪ ﺯﻣﺎﻥ ‏« ﺧﻂ ‏» ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ‏«ﺩﺍﯾﺮﻩ‏»
 aamitis (28 تیر ۱۳۹۳ در ۱۱:۳۹ ق.ظ)
ﺭﺍﻫﯽ ﺑﻪ ﺟﺰ ﮔﺮﯾﺰ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ‏(ﺷﻌﺮﯼ ﺍﺯ ﻓﺮﻭﻍ
ﻓﺮﺧﺰﺍﺩ‏) ﺭﻓﺘﻢ ، ﻣﺮﺍ ﺑﺒﺨﺶ ﻭ ﻣﮕﻮ ﺍﻭ ﻭﻓﺎ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﺭﺍﻫﯽ ﺑﻪ ﺟﺰ ﮔﺮﯾﺰ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ
ﺍﯾﻦ ﻋﺸﻖ ﺁﺗﺸﯿﻦ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﺑﯽ ﺍﻣﯿﺪ
ﺩﺭ ﻭﺍﺩﯼ ﮔﻨﺎﻩ ﻭ ﺟﻨﻮﻧﻢ ﻛﺸﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ
ﺭﻓﺘﻢ ﻛﻪ ﺩﺍﻍ ﺑﻮﺳﻪ ﯼ ﭘﺮ ﺣﺴﺮﺕ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﺑﺮ ﺍﺷﻜﻬﺎﯼ ﺩﯾﺪﻩ ﺯ ﻟﺐ ﺷﺴﺘﺸﻮ ﺩﻫﻢ
ﺭﻓﺘﻢ ﻛﻪ ﻧﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﻤﺎﻧﻢ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﻭﺩ
ﺭﻓﺘﻢ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻧﮕﻔﺘﻪ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺁﺑﺮﻭ ﺩﻫﻢ
ﺭﻓﺘﻢ ، ﻣﮕﻮ ﻣﮕﻮ ﻛﻪ ﭼﺮﺍ ﺭﻓﺖ ،
ﻧﻨﮓ ﺑﻮﺩﻋﺸﻖ ﻣﻦ ﻭ ﻧﯿﺎﺯ ﺗﻮ ﻭ ﺳﻮﺯ ﻭ ﺳﺎﺯ ﻣﺎ
ﺍﺯ ﭘﺮﺩﻩ ﯼ ﺧﻤﻮﺷﯽ ﻭ ﻇﻠﻤﺖ ، ﭼﻮ ﻧﻮﺭ ﺻﺒﺢ
ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻓﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﯾﻚ ﺑﺎﺭﻩ ﺭﺍﺯ ﻣﺎ
ﺭﻓﺘﻢ ﻛﻪ ﮔﻢ ﺷﻮﻡ ﭼﻮ ﯾﻜﯽ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﻚ
ﮔﺮﻣﺪﺭ ﻻ ﺑﻪ ﻻﯼ ﺩﺍﻣﻦ ﺷﺐ ﺭﻧﮓ ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﺭﻓﺘﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﯾﻚ ﮔﻮﺭ ﺑﯽ ﻧﺸﺎﻥ
ﻓﺎﺭﻍ ﺷﻮﻡ ﺯ ﻛﺸﻤﻜﺶ ﻭ ﺟﻨﮓ ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺩﻭ ﭼﺸﻢ ﺭﻭﺷﻦ ﻭ ﮔﺮﯾﺎﻥ ﻓﺮﻭﺧﺘﻢ
ﺍﺯ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﻭﺣﺸﯽ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﮔﺮﯾﺨﺘﻢ
ﺍﺯ ﺑﺴﺘﺮ ﻭﺻﺎﻝ ﺑﻪ ﺁﻏﻮﺵ ﺳﺮﺩ ﻫﺠﺮ
ﺁﺯﺭﺩﻩ ﺍﺯ ﻣﻼﻣﺖ ﻭﺟﺪﺍﻥ ﮔﺮﯾﺨﺘﻢ
ﺍﯼ ﺳﯿﻨﻪ ﺩﺭ ﺣﺮﺍﺭﺕ ﺳﻮﺯﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺑﺴﻮﺯ
ﺩﯾﮕﺮ ﺳﺮﺍﻍ ﺷﻌﻠﻪ ﯼ ﺁﺗﺶ ﺯ ﻣﻦ ﻣﮕﯿﺮ
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﻛﻪ ﺷﻌﻠﻪ ﺷﻮﻡ ﺳﺮﻛﺸﯽ ﻛﻨﻢ
ﻣﺮﻏﯽ ﺷﺪﻡ ﺑﻪ ﻛﻨﺞ ﻗﻔﺲ ﺑﺴﺘﻪ ﻭ ﺍﺳﯿﺮ
ﻓﺮﻭﻍ ﻓﺮﺧﺰﺍﺩ
 M*Gh (24 تیر ۱۳۹۳ در ۱۱:۵۳ ق.ظ)
بهترین راه برای در امان ماندن از دلشکستگی ها این است که

هیچ وقت، هیچ چیزی را از هیچ کسی توقع نداشته باشیم.
 rkarimi123456789 (17 تیر ۱۳۹۳ در ۰۷:۱۳ ب.ظ)
سلام وای خوش بحالتون چقــــــــــــــــــــــــــــــــــده طرفدار دارید شما رتبه تون ۶۰ شده گرایش ۲و۳ ؟ ای افرین اما چرا دیگه مالک رو زدین آخه اومدین خسته شدین واسه مصاحبه اخه دم شما خیلی گرم موفق و موید باشید در پناه حق
 aamitis (16 تیر ۱۳۹۳ در ۰۱:۱۳ ب.ظ)
احساس مسافری را دارم
که باید برود
و نمیداند به کجا
بلیت سفر به ناکجا را
من
سال هاست در مشتم می فشرم
کجاست راننده
....
فریادم بزند
که جا نمانی
کجاست؟
 M*Gh (10 تیر ۱۳۹۳ در ۱۰:۰۷ ب.ظ)
مهنیا,
نگران نباش عزیزم همه چی درست میشه.

منم التماس دعا دارم. Smile
 M*Gh (04 تیر ۱۳۹۳ در ۰۹:۳۹ ب.ظ)
خوشبختی از آن کسی است که ...

در فضای " الحمد لله " زندگی کند ...

چه دنیا به کامش باشد ؛

... و چه نباشد !

چه آن زمان که می دود و نمی رسد ...

... و چه آن زمان که گامی برنداشته ،

خود را در مقصد می بیند !

چرا که خوشبختی چیزی جز آرامش نیست ...

و هر کس این موهبت الهی را دارد ؛

... خوشبخت است ...
 aamitis (03 تیر ۱۳۹۳ در ۰۵:۴۳ ب.ظ)
کفش کودکی را دریا برد، کودک روی ساحل نوشت: دریای دزد ...
آن طرف تر مردی که صید خوبی داشت روی ماسه ها نوشت: دریای سخاوتمند...جوانی غرق شد مادرش نوشت: دریای قاتل ...
پیرمردی مرواریدی صید کرد، نوشت: دریای بخشنده
موجی نوشته ها را شست.
دریا آرام گفت:
به قضاوت دیگران اعتنا نکن، اگر میخواهی دریا باشی
 M*Gh (30 خرداد ۱۳۹۳ در ۱۱:۴۲ ب.ظ)
مهنیا,
تنها دو روز در سال هست که نمیتونی هیچ کاری بکنی‌!

یکی‌ دیروز و یکی‌ فردا . . .

You can't send a comment to this user because your usergroup can't send comments.

Can I see some ID?

به خاطر سپاری رمز Cancel

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. رمزت رو فراموش کردی؟ اینجا به یادت میاریم! close

رمزت رو فراموش کردی؟

Feeling left out?


نگران نباش، فقط روی این لینک برای ثبت نام کلیک کن. close