|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۲)... - arshad91 - 13 مهر ۱۳۹۰ ۱۲:۳۵ ق.ظ
بیخودی پرسه زدیم صبحمان شب بشود
بیخودی حرص زدیم سهممان کم نشود
ما خدا را با خود سر دعوا بردیم و قسمها خوردیم
ما بهم بد کردیم، ما بهم بد گفتیم
ما حقیقتها را زیر پا له کردیم
و چقدر حظ بردیم که زرنگی کردیم
روی هر حادثه ای حرفی از پول زدیم
از شما میپرسم ما که را گول زدیم؟
(دکتر علی شریعتی)
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۲)... - fatima1537 - 13 مهر ۱۳۹۰ ۰۱:۴۹ ق.ظ
چه چیزای قشنگی توی این ارسالهای اخیر این تاپیک نوشته شده
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۲)... - Masoud05 - 13 مهر ۱۳۹۰ ۰۷:۰۴ ق.ظ
(۱۳ مهر ۱۳۹۰ ۱۲:۲۷ ق.ظ)Masoud05 نوشته شده توسط: غمت در نهانخانه دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
...
دوستان حتما موسیقی شعر بالا رو دانلود کنید( استاد شجریان - گلهای تازه برنامه ۱۴۷ )
واقعا فوق العاده میخونن. شعر هم که خودش خوشو معرفی میکنه!
اینم لینک دانلودش:
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
حدود ۷ MB اندازش هست . اگه میتونید دانلودش کنید، فکر کنم خوشتون بیاد . خیلی با حس می خونه.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۲)... - summer_66 - 14 مهر ۱۳۹۰ ۰۱:۴۵ ب.ظ
خدایا کاری کن وقتی از این دنیا میریم به نیکی از ما یاد کنند و مردم دنیا برامون سوگوار بشن و به خاطر از دست دادنمون افسوس بخورن! خوشا به سعادت جابز که خوب زندگی کرد و در اوج سربلندی از این دنیا رفت. روحش شاد.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۲)... - انرژی مثبت - ۱۴ مهر ۱۳۹۰ ۰۲:۲۱ ب.ظ
صد هزاران دام و دانه است ای خدا****ما چو مرغان حریص بی نوا
دم به دم ما بستهی دام نوییم****هر یکی گر باز و سیمرغی شویم
می رهانی هر دمی ما را و باز****سوی دامی می رویم ای بی نیاز
مولانا
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۲)... - azam84 - 14 مهر ۱۳۹۰ ۰۳:۲۶ ب.ظ
پروردگارا...
مرا آن ده که خودم بیشتر حال میکنم..!
عواقبشم با خودم..
آمین
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۲)... - mosaferkuchulu - 14 مهر ۱۳۹۰ ۰۴:۱۱ ب.ظ
من شکوفایی گل های امیدم را در رویا می بینم
و ندایی که به من می گوید
گر چه شب تاریک است
دل قوی دار،سحر نزدیک است!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۲)... - موج - ۱۴ مهر ۱۳۹۰ ۰۵:۴۸ ب.ظ
حیف از کلی جملات احساسی و قشنگ
موقعی که بدون شنونده رو دستت باد کنه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۲)... - malekinasab - 14 مهر ۱۳۹۰ ۰۸:۱۷ ب.ظ
مرا بسپار در یادت به وقت بارش باران....
نگاهت گر به آن بالاست....
و در رقص دعا....
قلبت مثل بید می لرزد....
دعایم کن که من سخت محتاجم....
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۲)... - Bache Mosbat - 14 مهر ۱۳۹۰ ۰۸:۲۸ ب.ظ
یا صاحب الزمان، میان همهمهی برگ های پاییزی فقط تو مانده ای که از بهار لبریزی .
خدایا با فرو افتادن هر برگ، غمی از غم های دلش محو گردان . . .
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۲)... - هاتف - ۱۴ مهر ۱۳۹۰ ۰۸:۵۷ ب.ظ
نیا نیا گل نرگس جهان که جای تو نیست
دو صد ترانه به لبها یکی برای تو نیست
نیا نیا گل نرگس نیا به دعوت ما
هزار نامه کوفی یکی برای تو نیست
نیا نیا گل نرگس فدا شوی مولا
برای عصر عجیبی که خواستار تو نیست
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۲)... - mamat - 14 مهر ۱۳۹۰ ۰۹:۳۹ ب.ظ
در میکده بودم ولی بیرون شدم از غافلی
ای وای از این بی حاصلی عمر جوان گم کرده ام
من عبد کوی عشقمو من شاه را گم کرده ام
شرمندهام اما بگم آقا تورا گم کرده ام
پایان رسد شام سیه آید حبیب من ز ره
اما خدا حالم ببین من یار را گم کرده ام
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۲)... - mosaferkuchulu - 14 مهر ۱۳۹۰ ۱۱:۳۱ ب.ظ
(۱۴ مهر ۱۳۹۰ ۱۱:۱۵ ب.ظ)barca نوشته شده توسط: ورودی یه مغازه نوشته بود: لطفا با لبخند وارد شوید!
دلم می خواد بهش بگم: بر عکس نوشتی! باید با لبخند خارج شد نه وارد!
چرا؟
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۲)... - Bache Mosbat - 15 مهر ۱۳۹۰ ۱۲:۱۶ ق.ظ
اینجا غر زدنم مجازه؟
یه عالمه مشق داریم برای شنبه هنوز یه خطم ننوشتم . همش دارم سرچ می کنم . انگار این گوگل قدرت فکر کردنو گرفته ازم
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو(۲)... - mosaferkuchulu - 15 مهر ۱۳۹۰ ۱۲:۲۱ ق.ظ
(۱۵ مهر ۱۳۹۰ ۱۲:۰۴ ق.ظ)barca نوشته شده توسط: (14 مهر ۱۳۹۰ ۱۱:۳۱ ب.ظ)mosaferkuchulu نوشته شده توسط: (14 مهر ۱۳۹۰ ۱۱:۱۵ ب.ظ)barca نوشته شده توسط: ورودی یه مغازه نوشته بود: لطفا با لبخند وارد شوید!
دلم می خواد بهش بگم: بر عکس نوشتی! باید با لبخند خارج شد نه وارد!
چرا؟
خوب آخه وظیفه ما نیست که هم پول بدیم و هم بخندیم براشون! بلکه وظیفه یه شرکت هست که مشتری رو راضی نگه داره و مشتری از رضایت خدمات شرکت لبخند بزنه!
حالا تو ایران این مفاهیم خیلی نو پا هست!!
وظیفه نیست اما یادمه یه استاد داشتیم ترم های اول!استاد ریاضی بود!وقتی خسته می شدیم و می گفتیم استاد خسته نباشین مثلا یه ربع هم مونده بود که کلاس تموم شه می گفت تا یه ربع دیگه باید بشینین!می تونین غر بزنین و این یه ربع و واسه خودتون جهنم کنین می تونین هم راحت بشینین گوش کنین تا تموم شه!
حالا شده این قضیه!اگر لبخند بزنیم واسه خودمون خوبه!اون که به هر حال پولشو می گیره!
|