|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - kati - 29 مرداد ۱۳۹۲ ۱۱:۳۸ ب.ظ
(۲۹ مرداد ۱۳۹۲ ۱۱:۲۴ ب.ظ)۸Operation نوشته شده توسط: یاد تاپیک های سال قبل بخیر
مرداد.شهریور.مهر.آبان.آذر و... یادباد آن روزگاران یاد باد...
دلم گرفت...
یادش بخیر من پارسال اصلا فکرشم نمی کردم که بخوام پا به پای بچه های مانشت درس بخونم...حالا درسته نتیجه مطلوبم رو نگرفتم اما باز از ته دلم خدا رو شکر می کنم که تونستم تلاشم رو بکنم چون به غیر از درس مطمئنم تجربه های خیلی خوب دیگه ایی هم کسب کردم ...
امیدورام همه دوستان روزهای خوبی در پیش داشته باشند و جایی که دوست دارن قبول بشند.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - esisonic - 30 مرداد ۱۳۹۲ ۰۱:۱۷ ق.ظ
دل تنگم :
<Null>
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - good-wishes - 30 مرداد ۱۳۹۲ ۰۱:۳۰ ب.ظ
الهی…
نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدارا ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد، نروم باز به جایی
پشت دیوار نشستم چو گدا بر سر راهی
کس به غیر از تو نخواهم چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در که جز این خانه مرا نیست پناهی
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - x86 - 30 مرداد ۱۳۹۲ ۰۳:۰۳ ب.ظ
فکر کنم ابن یمین هم رشتش کامپیوتر بوده و به جبر بول تسلط کافی داشته :
آن کس که بداند و بداند که بداند ۱۱ اسب شرف از گنبد گردون بجهاند
آن کس که بداند و نداند که بداند ۱۰ بیدار کنیدش که بسی خفته نماند
آن کس که نداند و بداند که نداند ۰۱ لنگان خرک خویش به منزل برساند
آن کس که نداند و نداند که نداند ۰۰ در جهل مرکب ابدالدهر بماند
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - jparisa - 30 مرداد ۱۳۹۲ ۰۴:۱۴ ب.ظ
یعنی میشه سال دیگه ما هم جز اونایی باشیم که رتبه ارشدو ۲رقمی یا یک رقمی نوشتن!!!!؟
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - samaneh@90 - 30 مرداد ۱۳۹۲ ۰۴:۱۹ ب.ظ
: (۳۰ مرداد ۱۳۹۲ ۰۴:۱۴ ب.ظ)jparisa نوشته شده توسط: یعنی میشه سال دیگه ما هم جز اونایی باشیم که رتبه ارشدو ۲رقمی یا یک رقمی نوشتن!!!!؟
آره چرا که نه مثل خود من که پارسال آرزوی رتبه ۱۸ داشتم با ۱۸۹ مواجه شدم یعنی۱۸*۱۰+۹
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - jimjamal - 30 مرداد ۱۳۹۲ ۰۴:۳۱ ب.ظ
(۳۰ مرداد ۱۳۹۲ ۰۴:۱۴ ب.ظ)jparisa نوشته شده توسط: یعنی میشه سال دیگه ما هم جز اونایی باشیم که رتبه ارشدو ۲رقمی یا یک رقمی نوشتن!!!!؟
فکر میکنی اونی که رتبه یک میاره از مریخ اومده ؟! کافیه تلاش کنی . میتونی
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - zahra_ce87 - 30 مرداد ۱۳۹۲ ۰۵:۵۵ ب.ظ
(۲۹ مرداد ۱۳۹۲ ۰۴:۲۸ ب.ظ)admin نوشته شده توسط: (29 مرداد ۱۳۹۲ ۰۳:۵۴ ب.ظ)samaneh@90 نوشته شده توسط: دکتر رنگش عوض شه ما مشکل نداریم تبلیغ خیلی هم خوبه زرد زیادی اعصاب خرد کنه
وقتی کل موسسه مدرسان زرد رنگ هست چه کارش میشه کرد؟ سریهای بعد سعی میکنیم از پارسه بگیریم که قرمزه
آره قرمزم بیاد خوبه فضا رنگارنگ میشه کلا روحیمون شاد میشه
(۲۸ مرداد ۱۳۹۲ ۰۳:۴۶ ب.ظ)sahar121 نوشته شده توسط: سلام... تو خبرنگاریا داشتم یه سرچ میزدم خبر پیدا شدن محمد طاهای ماه عسل رو دیدم..
میتونین
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
بخونید ماجرا رو
خواستم سپاس بزنم گفتم کمه واقعا ممنون مامانم خیلی براشون ناراحت بود بهش میگم خوشحال میشه مرسی.............
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - samaneh@90 - 30 مرداد ۱۳۹۲ ۰۹:۵۷ ب.ظ
(۲۸ مرداد ۱۳۹۲ ۰۳:۴۶ ب.ظ)sahar121 نوشته شده توسط: سلام... تو خبرنگاریا داشتم یه سرچ میزدم خبر پیدا شدن محمد طاهای ماه عسل رو دیدم..
میتونین
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
بخونید ماجرا رو
من برای خانواده محمد طاها خوشحال شدم ولی از طرفی برای اون خانواده ای که طاها پیششون بود ناراحت .یاد خداحافظ بچه افتادم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - salty_co - 30 مرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۱۴ ب.ظ
سخت آشفته و غمگین بودم
به خودم می گفتم:بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند
درس ومشق خود را…
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند از من
و حسابی ببرند…
خط کشی آوردم،
درهوا چرخاندم...
چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید !
اولی کامل بود،
دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم...
سومی می لرزید...
خوب، گیر آوردم !!!
صید در دام افتاد
و به چنگ آمد زود...
دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف،
آنطرف، نیمکتش را می گشت
تو کجایی بچه؟؟؟
بله آقا، اینجا
همچنان می لرزید...
” پاک تنبل شده ای بچه بد ”
" به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"
” ما نوشتیم آقا ”
بازکن دستت را...
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
او تقلا می کرد
چون نگاهش کردم
ناله سختی کرد...
گوشه ی صورت او قرمز شد
هق هقی کردو سپس ساکت شد...
همچنان می گریید...
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله
ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز،کنار دیوار،
دفتری پیدا کرد ……
گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن
چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود
سرخی گونه او، به کبودی گروید …..
صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر
سوی من می آیند...
خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند
شکوه ای یا گله ای،
یا که دعوا شاید
سخت در اندیشه ی آنان بودم
پدرش بعدِ سلام،
گفت : لطفی بکنید،
و حسن را بسپارید به ما ”
گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی از مدرسه برمی گشته
به زمین افتاده
بچه ی سر به هوا،
یا که دعوا کرده
قصه ای ساخته است
زیر ابرو وکنارچشمش،
متورم شده است
درد سختی دارد،
می بریمش دکتر
با اجازه آقا …….
چشمم افتاد به چشم کودک...
غرق اندوه و تاثرگشتم
منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودک خرد وکوچک
این چنین درس بزرگی می داد
بی کتاب ودفتر ….
من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم
عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم
من از آن روز معلم شده ام ….
او به من یاد بداد درس زیبایی را...
که به هنگامه ی خشم
نه به دل تصمیمی
نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی
یا چرا اصلا من
عصبانی باشم
با محبت شاید،
گرهی بگشایم
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...
با خشونت هرگز...
آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم، دستانت رابسوی کدام آسمان دراز می کنی تابرای خوشبختی خودت دعا کنی؟
سهراب سپهری
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - kevin - 30 مرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۱۸ ب.ظ
من دیگه دارم روانی میشم پس چرا خبری از نتایج نیست؟؟؟؟روزی صد بار میرم سنجش سر میزنم اما هیچ خبری از زمان اعلام نتایج نیست هفت ماهه همین طور منتظریم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sahar121 - 30 مرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۲۸ ب.ظ
من که الان تا یه ماه آینده منتظر نتایج ۴ تا از مصاحبه ها و نتایج آزمونا و اینام... یکی دو تا که نیس!! هر روز شده انتظار... اما وقتای فکر کردن به انتظارم در روز برای هر ۴ تا جمعا ۵ دقیقست!!! :-)
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - salty_co - 30 مرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۳۴ ب.ظ
امیدوارم که نتیجه همتون خوب بشه.مخصصوصا اونای که زحمت کشیدنززززززززززززززززززززززیااااااااااااااااااااااااااااااااد.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - x86 - 30 مرداد ۱۳۹۲ ۱۱:۵۰ ب.ظ
(۳۰ مرداد ۱۳۹۲ ۱۰:۱۸ ب.ظ)kevin نوشته شده توسط: من دیگه دارم روانی میشم پس چرا خبری از نتایج نیست؟؟؟؟روزی صد بار میرم سنجش سر میزنم اما هیچ خبری از زمان اعلام نتایج نیست هفت ماهه همین طور منتظریم
بازم جای شکرش باقیه ، چون من هنوز به مرحله ی جنون نرسیدم و اینکه روزی صد بار به سنجش سر نمیزنم چون وقتی جوابا بیاد از درو دیوار صدا میاد : جوابا اومد... جوابا اومد... اگه خوب حساب کنی ما یه سال پشت کنکور بودیم حدود ۷-۸ ماه هم جلوی کنکور... این کنکور حدود ۲ سال از بهترین زمان زندگیمون رو به خودش اختصاص داده... همیشه به خودم میگم واقعا ارزششو داشت؟ جواب میاد که : بالاخره عمره دیگه میگذره چه پشت کنکور چه جلوی کنکور چه سر کار چه تو خوشی ها چه تو غم ها... امروز به خودم میگفتم چه زود چهار سال دوره ی کارشناسی گذشت... مگه ما چقدر میخواییم عمر کنیم؟ ۸۰ سال ۴ سال میشه حدود ۵ درصد... بازم جواب اومد : بالاخره عمره دیگه میگذره...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - SnowBlind - 30 مرداد ۱۳۹۲ ۱۱:۵۷ ب.ظ
چند روزی هست دارم به این محتوا گوش میدم، هم فاله هم تماشا، آموزش زبان روسی برای رفع خستگی !
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
|