|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Skyrim - 22 تیر ۱۳۹۷ ۰۵:۲۳ ب.ظ
(۲۲ تیر ۱۳۹۷ ۰۵:۰۳ ب.ظ)majidnourirad10 نوشته شده توسط: این ۳۰ داستان کوتاه زیبا میتواند احساسات شما را متحول کند و شما را به فکر بیاندازد.
............
............
عمراً اینو کسی بخونه
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - majidnourirad10 - 22 تیر ۱۳۹۷ ۰۵:۴۵ ب.ظ
(۲۲ تیر ۱۳۹۷ ۰۵:۲۳ ب.ظ)Skyrim نوشته شده توسط: [
عمراً اینو کسی بخونه
عه...ساعت ۴:۲۲ دقیقه پاکش کردم که... چجوری ساعت ۴:۲۳ دقیقه ، برای مطلب پاک شده ، "پاسخ" می فرستین؟ {حرفه ای هستین ها:-) }
می خواستم مثلا دو تا ( سی تا و ده تا ، میشه چهل تا ) مطلب متحولانه و متفکرانه بفرستم ، نشد ، باید روزی یکی اش رو بذارم تا اثر کنه... قرص هایی هم که دکتر ها میدن ، می گن مثلا روزی یکی یا هر ۸ ساعت یکی . نمیگن همش رو با هم بخوریم :دی
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Skyrim - 22 تیر ۱۳۹۷ ۰۸:۰۱ ب.ظ
عجب آخر هفته ی مسخره ای بود حالم خیلی گرفته بود ولی هیچکس نبود بتونم باهاش برم بیرون.
آخرین گزینه هم همین نیم ساعت پیش گفت عروسی دعوتیم شرمنده نمیتونم بیام.
یه گاف خیلی خیلی بد دادم ... قشنگ فرصت سوزی کردم. نمیدونم من انقدر استعداد و مهارتهای ارتباطیم با جنس مخالف ضعیفه یا بقیه ام این مشکل رو دارن. این که بدونی چه حرفی رو کِی بگی، کِی باید یه مکالمه رو تموم کنی، کِی باید ادامه بدی، چطور یه نقطه بازگشت برای مکالمات بعدی ایجاد کنی.
ممکنه طرف توقع ادامه مکالمه رو داشته باشه، ولی تو پاسخ خاصی ندی. احتمال زیاد اینجوری بهش بربخوره اصلا ...
این ترول هایی که در مورد کامپیوتریا میسازن قشنگ در مورد من صدق میکنه، همش پای سیستم، نهایت از کیس کاری سوئیچ میکنم رو کیس بازی و بالعکس . اعتراف میکنم اوایل از این شرایط یه جورایی خوشم میومد. حس میکردم مثلا خیلی کارم درسته که دنبال حاشیه نیستم، به کسی وابسته نیستم، اصلا کار حرفه ای یعنی همین و از این چرت و پرتا ...
عجب گرفتاری شدیما ...
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - kilookiloo - 22 تیر ۱۳۹۷ ۰۹:۲۹ ب.ظ
(۲۲ تیر ۱۳۹۷ ۰۳:۵۰ ب.ظ)big cloud نوشته شده توسط: بابت این که ابهام ایجاد شد عذر خواهی میکنم.منظور من از مشاغل مختلف کارهایی هست که درش تخصص دارم. وگرنه از این شاخه به اون شاخه شدن هیچ سودی نداره. به عنوان مثال چند سالی بک اند کار کرده باشی ، بعد به سمت فرانت اند بری. یا بعد از جاوا سی شارپ را هم تجربه کنیدیوانه وار در دنیای کامپیوتر غرق باشی و انقدر مطلب برای یادگیری باشه که زمان کم بیاری
منظور من این بود که صرفا دات نت کار یا پی اچ پی کار بودن به مدت چندین سال متمادی آدم را مستهلک و خسته میکنه. بد نیست از دور به بعضی دیگه از شاخه های کامپیوتر هم دستی بر آتش داشته باشی
اتفاقاااااااا من تمام هفته ای که گذشت رو داشتم به این فکر میکردم خیلی زمینه های متفاوت رو امتحان کردم ، برنامه نویسی موبایل رو حرفه ای ادامه دادم و الان بک اند کارم کل هفته گذشته رو به این فکر میکردم که درسته بک اند خیلی جای مانور و یادگیری بیشتری نسبت به موبایل داره (کلی تکتولوژی و فریمورک میتونی یاد بگیری ، مثلا الان خودم با دوتا فریمورک کار کردم فعلا) ممکنه دو سال دیگه خسته ات کنه ، اون موقع میخوای چیکار کنی؟
(۲۲ تیر ۱۳۹۷ ۰۸:۰۱ ب.ظ)Skyrim نوشته شده توسط: عجب آخر هفته ی مسخره ای بود حالم خیلی گرفته بود ولی هیچکس نبود بتونم باهاش برم بیرون.
آخرین گزینه هم همین نیم ساعت پیش گفت عروسی دعوتیم شرمنده نمیتونم بیام.
یه گاف خیلی خیلی بد دادم ... قشنگ فرصت سوزی کردم. نمیدونم من انقدر استعداد و مهارتهای ارتباطیم با جنس مخالف ضعیفه یا بقیه ام این مشکل رو دارن. این که بدونی چه حرفی رو کِی بگی، کِی باید یه مکالمه رو تموم کنی، کِی باید ادامه بدی، چطور یه نقطه بازگشت برای مکالمات بعدی ایجاد کنی.
ممکنه طرف توقع ادامه مکالمه رو داشته باشه، ولی تو پاسخ خاصی ندی. احتمال زیاد اینجوری بهش بربخوره اصلا ...
این ترول هایی که در مورد کامپیوتریا میسازن قشنگ در مورد من صدق میکنه، همش پای سیستم، نهایت از کیس کاری سوئیچ میکنم رو کیس بازی و بالعکس . اعتراف میکنم اوایل از این شرایط یه جورایی خوشم میومد. حس میکردم مثلا خیلی کارم درسته که دنبال حاشیه نیستم، به کسی وابسته نیستم، اصلا کار حرفه ای یعنی همین و از این چرت و پرتا ...
عجب گرفتاری شدیما ...
من به این فکر کردم که چرا کامپیوتری ها بعضا این مشکل رو دارن ، نتیجه گیریم این شد که اگه به زندگیمون نگاه کنیم خیلی کارها رو طبق الگوریتم های دقیق و قدم به قدم انجام میدیم ولی توی این موضوع چون دیتای کمی داریم خوب learn نشدیم
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - majidnourirad10 - 22 تیر ۱۳۹۷ ۱۰:۲۰ ب.ظ
(۲۲ تیر ۱۳۹۷ ۰۸:۰۱ ب.ظ)Skyrim نوشته شده توسط: نمی دونم فقط من انقدر استعداد و مهارتهای ارتباطیم با جنس مخالف ضعیفه یا بقیه ام این مشکل رو دارن ...
به قوله اون تبلیغ تلویزیون که پیرمرده با نوه اش درد و دل می کرد...منم همین طور
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 22 تیر ۱۳۹۷ ۱۰:۳۵ ب.ظ
یه چیزایی هم هست که آدم میخواد بنویسه بعد میبینه حسش نیست این همه توضیح بده.
خلاصه اش: آقا مهارت های ارتباطیتون رو قوی کنید. به دردتون میخوره.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Skyrim - 22 تیر ۱۳۹۷ ۱۰:۴۵ ب.ظ
(۲۲ تیر ۱۳۹۷ ۰۹:۲۹ ب.ظ)kilookiloo نوشته شده توسط: من به این فکر کردم که چرا کامپیوتری ها بعضا این مشکل رو دارن ، نتیجه گیریم این شد که اگه به زندگیمون نگاه کنیم خیلی کارها رو طبق الگوریتم های دقیق و قدم به قدم انجام میدیم ولی توی این موضوع چون دیتای کمی داریم خوب learn نشدیم
یه دوست عزیزی که خیلی هم از این تاپیک دور نیست دقیقا مصداقش رو گفت؛ ما همش میخایم حسب عادت به صورت if-else به زندگی و مجموعه روابطمون ( کاری - عاطفی و ...) نگاه میکنیم، در صورتی که اینجور مسائل ذاتا غیر قطعی هستن.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - majidnourirad10 - 22 تیر ۱۳۹۷ ۱۱:۰۷ ب.ظ
(۲۲ تیر ۱۳۹۷ ۱۰:۳۵ ب.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: : آقا مهارت های ارتباطیتون رو قوی کنید...
بعضی حرف ها رو مثلا اگه نفر اول بگه ، خیلی سنگین و ازار دهنده هست
... ولی اگه همون حرف رو از زبونه یکی دیگه بشنویم می بینیم که چقدر دلنشینه
من خیلی سعی کردم که اون نفره دومی باشم ، ولی متاسفانه یک نتیجه ی دیگه ای شد:
از هر کی بدم میومد بر عکس اون ازم خوشش اومد و از هر کی خوشم میاد اون ازم فراریه:/
یک نفر لطفا باگ من رو شناسایی کنه .
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 22 تیر ۱۳۹۷ ۱۱:۱۲ ب.ظ
(۲۲ تیر ۱۳۹۷ ۱۱:۰۷ ب.ظ)majidnourirad10 نوشته شده توسط: از هر کی بدم میومد بر عکس اون ازم خوشش اومد و از هر کی خوشم میاد اون ازم فراریه:/
یک نفر لطفا باگ من رو شناسایی کنه .
در جواب شما یاد صحبت های یه روان شناس افتادم. خلاصه حرفش این بود که ما تو ذهنمون توقع داریم بعضی چیزها همراه هم باشن و وقتی استثنا میبینیم به صورت پر رنگ تو ذهنمون میمونه. مثلا توقع داریم اگر کسی دانشگاه رفت با ادب باشه. ممکنه نمونه های زیادی رو ببینیم که این قضیه در موردشون صدق کنه و چون مطابق توقع ما بوده تو ذهنمون نمونه. اما وقتی با موارد برعکسش (موارد استثنا) رو به رو میشیم تو ذهنمون به صورت پر رنگ میمونه. حالا تا اینجا شاید این مساله طبیعی باشه اما مشکل وقتی درست میشه که بعضی ها چون فقط این استثنا ها تو ذهنشون مونده، اون رو تعمیم میدن به کل: هر کسی رو که دیدم درس خونده بی ادب تر شده.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - majidnourirad10 - 22 تیر ۱۳۹۷ ۱۱:۳۲ ب.ظ
(۲۲ تیر ۱۳۹۷ ۱۱:۱۲ ب.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: در جواب شما یاد...
با تشکر از پاسخ کامل شما ، این قضیه جای ما هم به وفور هست . مثلا چون فلانی که دانشجوی دکترای ای تی هم هست ولی سر کار بد دهن و بی اخلاق هست ، متاسفانه کل ای تی ها رو بی ادب میدونن
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 22 تیر ۱۳۹۷ ۱۱:۳۵ ب.ظ
(۲۲ تیر ۱۳۹۷ ۱۱:۳۲ ب.ظ)majidnourirad10 نوشته شده توسط: با تشکر از پاسخ کامل شما ، این قضیه جای ما هم به وفور هست . مثلا چون فلانی که دانشجوی دکترای ای تی هست و سر کار بد دهن هست ، متاسفانه کل ای تی ها رو بی ادب میدونن
فکر کنم یه خطای شناختیه.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - kilookiloo - 22 تیر ۱۳۹۷ ۱۱:۴۳ ب.ظ
(۲۲ تیر ۱۳۹۷ ۱۰:۴۵ ب.ظ)Skyrim نوشته شده توسط: یه دوست عزیزی که خیلی هم از این تاپیک دور نیست دقیقا مصداقش رو گفت؛ ما همش میخایم حسب عادت به صورت if-else به زندگی و مجموعه روابطمون ( کاری - عاطفی و ...) نگاه میکنیم، در صورتی که اینجور مسائل ذاتا غیر قطعی هستن.
نمیدونم چقدر این براتون پیش اومده که قبل از اینکه وارد ی بحث با ی نفر بشید کلی if-else گذاشتید که هر اتفاقی افتاد شرایط از دستتون خارج نشه و پیش بینی شده باشه ، ولی بعد از اولین جمله ها کلا گفت و گو سمتی میره که به ذهنتونم نمیرسید حتی
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 22 تیر ۱۳۹۷ ۱۱:۵۰ ب.ظ
(۲۲ تیر ۱۳۹۷ ۱۱:۴۳ ب.ظ)kilookiloo نوشته شده توسط: نمیدونم چقدر این براتون پیش اومده که قبل از اینکه وارد ی بحث با ی نفر بشید کلی if-else گذاشتید که هر اتفاقی افتاد شرایط از دستتون خارج نشه و پیش بینی شده باشه ، ولی بعد از اولین جمله ها کلا گفت و گو سمتی میره که به ذهنتونم نمیرسید حتی
بعضی وقت ها میفتید تو بازی طرف.
من خودم هم زیاد از این کارا می کنم.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - elect - 23 تیر ۱۳۹۷ ۱۲:۰۱ ق.ظ
.....
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - crevice - 23 تیر ۱۳۹۷ ۰۱:۳۲ ب.ظ
Time flies
دیشب یکی از دوستای قدیمی م بهم پیام داد، اونم بعد از ۴ سال. همش احساس میکردم انگار همین ۴ ماه پیش بوده که با خاطره ی مشترک داشتیم!
فکر کنم یه زمانی بشه که بجای ۲۹ سال، ۵۹ سالم باشه و بگم اوه انگار همین پارسال بود که ۲۹ سالم بود و ...
۴ سال پیش خیلی بچه تر بودم. خیلی عوض شدم (از نظر خودم خیلی عوضی تر شدم ). دلم واسه اون جوونِ خلوچل خیلی تنگ شده. کاش میشد دوباره فعال شه. اصلا کاش میشد همه چیمو بدم و برگردم به ۱۵ سالگی م. هر چند خیلی روزگار سخت و با کلی اتفاقای سخت داشتیم اون زمانا؛ اما بازم حاضرم برگردم به اون سن و روزگار و کل عمرم رو از صبح تا شب صرف پلی استیشن و والیبال و فوتبال کنم و فقط به بچگی بگذرونم کل عمرم رو و به هیچی فک نکنم.
|