|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - barca - 07 شهریور ۱۳۹۵ ۰۱:۴۸ ق.ظ
(۰۶ شهریور ۱۳۹۵ ۰۷:۳۵ ب.ظ)salam5 نوشته شده توسط: یکم شیطنت کردم،
جوونیه دیگه
لو بدین
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Behnam - ۰۷ شهریور ۱۳۹۵ ۰۴:۰۶ ق.ظ
(۰۷ شهریور ۱۳۹۵ ۱۲:۳۹ ق.ظ)karbar نوشته شده توسط: ریدینگتون که خوب بشه رایتینگتون هم تقریبا خوب میشه.
لیسنینگ هم با مستند (اگر هدفتون یادگیریه زبان علمیه، در غیر این صورت با سریال) خوب کنید ناخودآگاه اسپیکینگتون هم تا حد خوبی خوب میشه.
دومی رو مطمئن نیستم ولی اولی رو میشه گفت تقریباً ربطی به هم ندارند (ریدینگ و رایتینگ).
(۰۶ شهریور ۱۳۹۵ ۱۱:۱۸ ب.ظ)SepidehP نوشته شده توسط: کسی میدونه به این مقاله ها و پایان نامه های فارسی چطور میشه دسترسی داشت؟؟؟
مهمان عزیز شما قادر به مشاهده پیوندهای انجمن مانشت نمیباشید. جهت مشاهده پیوندها ثبت نام کنید.
این که خودش همهش به سیویلیکا لینک داده
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - karbar - 07 شهریور ۱۳۹۵ ۰۹:۳۶ ق.ظ
وقتی جمله زیاد دیده شه، ناخودآگاه ساختار ذهنی شکل می گیره. و از اون مهم تر موقع رایتینگ عمل ترجمه صورت نمی گیره. یعنی انگلیسی، فارسی نوشته نمیشه. و استفاده از کالوکیشن ها بالا میره. البته نوشتن و تمرین رایتینگ و تصحیحش توسط فرد مجرب مهمه. (تنها چیزی که به نظر من کلاس می خواد همینه)
ولی ارتباط لیسنینگ و اسپیکینگ به نظر من غیر قابل انکاره. و از نظر من بهترین راه تقویت اسپیکینگ، راه هایی هست که توشون مستند و سریال درگیره. وقتی یکسری جمله رو خیلی شنیدید ناخودآگاه استفاده می کنید. و انگلیسی رو فارسی حرف نمی زنید(این یکی اتفاق بیفته فاجعه است) و صد البته به شدت رو تلفظ و رعایت آهنگ و لحن جمله در زبان انگلیسی تاثیر داره.
این روش ها با نمره های تافل و GRE بالا برای ما جواب داده. روش ها متعدده و نظر و تجربه من اینه.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Behnam - ۰۷ شهریور ۱۳۹۵ ۰۱:۰۸ ب.ظ
(۰۷ شهریور ۱۳۹۵ ۰۹:۳۶ ق.ظ)karbar نوشته شده توسط: وقتی جمله زیاد دیده شه، ناخودآگاه ساختار ذهنی شکل می گیره. و از اون مهم تر موقع رایتینگ عمل ترجمه صورت نمی گیره. یعنی انگلیسی، فارسی نوشته نمیشه. و استفاده از کالوکیشن ها بالا میره. البته نوشتن و تمرین رایتینگ و تصحیحش توسط فرد مجرب مهمه. (تنها چیزی که به نظر من کلاس می خواد همینه)
ولی ارتباط لیسنینگ و اسپیکینگ به نظر من غیر قابل انکاره. و از نظر من بهترین راه تقویت اسپیکینگ، راه هایی هست که توشون مستند و سریال درگیره. وقتی یکسری جمله رو خیلی شنیدید ناخودآگاه استفاده می کنید. و انگلیسی رو فارسی حرف نمی زنید(این یکی اتفاق بیفته فاجعه است) و صد البته به شدت رو تلفظ و رعایت آهنگ و لحن جمله در زبان انگلیسی تاثیر داره.
این روش ها با نمره های تافل و GRE بالا برای ما جواب داده. روش ها متعدده و نظر و تجربه من اینه.
میشه لطفاً نمرههای تافل و GREتون رو بگید؟
پ.ن: یه هفت هشت خط توضیح نوشتم که چرا ریدینگ و رایتینگ دو تا مهارت مستقل از هم هستند، به همراه تجربهای که از تعداد قابل توجهی دانشجوی ارشد (شامل خودم) و دکتری به عینه دیده بودم و میبینم و نظر دوتاشون رو هم الان پرسیدم (توو بحثهای این چنینی این کار رو میکنم اغلب) ولی فکر کردم الان که با روش خودتون موفق هستید همون رو ادامه بدید.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - فائزه... - ۰۷ شهریور ۱۳۹۵ ۰۲:۱۷ ب.ظ
خدای من نه دور کعبه است
نه در کلیسا...نه درمعبد
خدای من همین جاست
کنار دلواپسی هایم...بغض هایم...خنده هایم
خدای من نمیترساند مرا از آتش اما....
میترساند مرا ازشکستن دلی...اشک آوردن به چشمی ...ناحق کردن حقی
خدای من میبیند مرا هرجا که باشم...میفهمد مرا با هر زبانی که سخن میگویم
خدای من حواسش در همه احوال به من است
خدای من مرا از هیچ نمیترساند جز بی فکر سخن گفتن ورنجاندن دلی
خدای من خدای تمام مهربانی هاست
ترجیح میدهم با کفش هایم درخیابان راه بروم وبه خدا فکرکنم
تا اینکه در مسجد بنشینم وبه کفش هایم فکر کنم....
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - khayyam - 07 شهریور ۱۳۹۵ ۰۳:۵۹ ب.ظ
(۰۷ شهریور ۱۳۹۵ ۰۲:۱۷ ب.ظ)فائزه... نوشته شده توسط: ترجیح میدهم با کفش هایم درخیابان راه بروم وبه خدا فکرکنم
تا اینکه در مسجد بنشینم وبه کفش هایم فکر کنم....
این جمله عالی بود
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ezra - 07 شهریور ۱۳۹۵ ۰۴:۰۶ ب.ظ
منم هرجور فکر می کنم نظر این بزرگوار تو کتم نمی ره !
کلاً در هر زبانی و نه تنها زبان انگلیسی ریدینگ و رایتینگ دو مقوله جدا هستن !
ممکنه کسی که رایتینگ خوبی داره ریدینگ واسش مثل آب خوردن باشه !
ولی برعکسش لااقل واسه من غیرقابل باوره !
خیلی ها هستن که متن انگلیسی رو خیلی راحت می خونن و درک می کنن ! اما از نوشتن یه جمله ی ساده انگلیسی عاجزن ! و خودشون هم به این عجز اعتراف می کنن !
محاوره و مکالمه که دیگه بماند !
زبان های دیگه هم همینطوره !
من خودم متن عربی رو کم و بیش می تونم بخونم و درک کنم , اما اگه بهم بگن یه جمله ی ساده ی کوتا بگو اصلاً بلد نیستم !
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - stateless - 07 شهریور ۱۳۹۵ ۰۶:۵۸ ب.ظ
(۰۷ شهریور ۱۳۹۵ ۰۳:۵۹ ب.ظ)khayyam نوشته شده توسط: (07 شهریور ۱۳۹۵ ۰۲:۱۷ ب.ظ)فائزه... نوشته شده توسط: ترجیح میدهم با کفش هایم درخیابان راه بروم وبه خدا فکرکنم
تا اینکه در مسجد بنشینم وبه کفش هایم فکر کنم....
این جمله عالی بود
مواظب باشیم بعضی خوبیها، ارزشِ مسائلِ بزرگتر رو از یادمون نبرن...
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - SepidehP - 07 شهریور ۱۳۹۵ ۰۷:۰۲ ب.ظ
فکرکنم امشب نتایج نهایی کنکور اعلام شه...چه استرسی دارن الان این بچه هاااااااا
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sixsixsix - 07 شهریور ۱۳۹۵ ۰۷:۵۲ ب.ظ
حالا که بحث آزاد هست
من هم یه سوال دارم که نگرانشم و خیلی دارم اذیت میشم
تا حالا کسی از دوستان دندون عقلشو جراحی کرده ؟ ؟ (جراحی کرده باشه و درش آورده باشه)
تا چند روز بعدش درد داشته ؟ ؟
من الان سه روز هست کشیدمش ، درد کمی دارم و ولی همین درد کم، تمرکز و حواسمو ریخته بهم، هیچکاری نمیتونم بکنم
دلم میخواد سرم رو بزنم تو دیوار
ژلوفن هم که زیادی میخورم، معده م رو بهم میریزه
چند روز دیگه هم ثبت نام دانشگاه شروع میشه، هیچی دیگه ترم اولی میشه مایه دردسر
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sara9009 - 07 شهریور ۱۳۹۵ ۰۷:۵۹ ب.ظ
(۰۷ شهریور ۱۳۹۵ ۰۷:۵۲ ب.ظ)sixsixsix نوشته شده توسط: حالا که بحث آزاد هست
من هم یه سوال دارم که نگرانشم و خیلی دارم اذیت میشم
تا حالا کسی از دوستان دندون عقلشو جراحی کرده ؟ ؟ (جراحی کرده باشه و درش آورده باشه)
تا چند روز بعدش درد داشته ؟ ؟
من الان سه روز هست کشیدمش ، درد کمی دارم و ولی همین درد کم، تمرکز و حواسمو ریخته بهم، هیچکاری نمیتونم بکنم
دلم میخواد سرم رو بزنم تو دیوار
ژلوفن هم که زیادی میخورم، معده م رو بهم میریزه
احتمالا ریشه ی دندون خارج نشده کامل ، منم یکبار این مشکل رو داشتم . دوباره رفتم پزشک عزیز گفت عههههه بخاطر اینه که ریشه اش خارج نشده ، دوست داشتم گردنشو بشکنم . گفت جراحی دوباره باید بشه گفتم حالا دندون من به درک ولی شماره عینکتون رو ارتقاء بدید خیلی درد داشت خیلی
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sixsixsix - 07 شهریور ۱۳۹۵ ۰۸:۱۰ ب.ظ
(۰۷ شهریور ۱۳۹۵ ۰۷:۵۹ ب.ظ)sara9009 نوشته شده توسط: احتمالا ریشه ی دندون خارج نشده کامل ، منم یکبار این مشکل رو داشتم . دوباره رفتم پزشک عزیز گفت عههههه بخاطر اینه که ریشه اش خارج نشده ، دوست داشتم گردنشو بشکنم . گفت جراحی دوباره باید بشه گفتم حالا دندون من به درک ولی شماره عینکتون رو ارتقاء بدید خیلی درد داشت خیلی
حقیقتش برای من خیلی درد نمیکنه، دردش کمه ولی خب درد یه ذره ش هم بد هست، بعد از عمل هم دکتر مجبورم کرد عکس گرفتم، مشکلی نبود (اونموقع گفتم میخواد پول عکسش رو هم دوبار ازم بگیره ، حالا فهمیدم واسه چی بوده)
احتمال میدم مشکل حفره خشک پیش اومده باشم برام
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sara9009 - 07 شهریور ۱۳۹۵ ۰۸:۳۷ ب.ظ
(۰۷ شهریور ۱۳۹۵ ۰۸:۱۰ ب.ظ)sixsixsix نوشته شده توسط: حقیقتش برای من خیلی درد نمیکنه، دردش کمه ولی خب درد یه ذره ش هم بد هست، بعد از عمل هم دکتر مجبورم کرد عکس گرفتم، مشکلی نبود (اونموقع گفتم میخواد پول عکسش رو هم دوبار ازم بگیره ، حالا فهمیدم واسه چی بوده)
احتمال میدم مشکل حفره خشک پیش اومده باشم برام
نه برای من خیلی درد داشت همون دو روز بعدش رفتم . به من نگفت عکس بگیر ، دوباره که رفتم گرفتم .
+حالا من قبل کشیدن گفتم ایشاالله بی هوش میکنید دیگه ؟ گفت اره فقط چشمات باز میمونه منم گفتم لابد شیوه ی نوین جراحیه دیگه ،همون بی حسی بود فقط ، هیچی اون خون و نخ بخیه که دیدم از ترس کل بدنم داشت میلرزید ، زدم زیر گریه شدید دوباره نمیدونم چی بود تزریق کردن به دستم هیچ تاثیری نداشت ، دکتره میگفت چشماتو ببند با حالت خیلی عصبانی اخرشم گفت این همه سال من جراحی کردم هیچ کسی مثل شما انقدر اذیت نکرد ، اندازه ی سه تا جراحی ازم انرژی گرفت تازه ریشه هم سر جاش بود بعدشم سرم زدن برادرم میگفت یه نوار قلب هم بگیر ببین سکته نکرده باشی حین عمل سنگینی که داشتی
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sixsixsix - 07 شهریور ۱۳۹۵ ۰۸:۴۷ ب.ظ
(۰۷ شهریور ۱۳۹۵ ۰۸:۳۷ ب.ظ)sara9009 نوشته شده توسط: نه برای من خیلی درد داشت همون دو روز بعدش رفتم . به من نگفت عکس بگیر ، دوباره که رفتم گرفتم .
+حالا من قبل کشیدن گفتم ایشاالله بی هوش میکنید دیگه ؟ گفت اره فقط چشمات باز میمونه منم گفتم لابد شیوه ی نوین جراحیه دیگه ،همون بی حسی بود فقط ، هیچی اون خون و نخ بخیه که دیدم از ترس کل بدنم داشت میلرزید ، زدم زیر گریه شدید دوباره نمیدونم چی بود تزریق کردن به دستم هیچ تاثیری نداشت ، دکتره میگفت چشماتو ببند با حالت خیلی عصبانی اخرشم گفت این همه سال من جراحی کردم هیچ کسی مثل شما انقدر اذیت نکرد ، اندازه ی سه تا جراحی ازم انرژی گرفت تازه ریشه هم سر جاش بود بعدشم سرم زدن برادرم میگفت یه نوار قلب هم بگیر ببین سکته نکرده باشی حین عمل سنگینی که داشتی
بی هوشی ؟؟؟؟؟ مگه قرار بوده چیکار کنه .. شیوه نوین جراحی D:
یا خدا چه ها با این دکتر بدبخت کردی شما، بنده خدا برای همین هم حواسش پرت شده ریشه مونده
نفر قبل از من هم همینطوری بود، اینقدر داد زد که من اگه پول رو نداده بودم درجا درررررررررر میرفتم
هشت و نیم صبح بی حسی زد و گفت بشین تا ۹، اصلا هم درد نداشتم، اصلا نفهمیدم داره چیکار میکنه، کلا ۵ دقیقه طول کشید. فقط وقتی داشت بخیه میزد این نخ ها رو میدیدم داشت حالم رو بهم میزد، چشمام رو بستم، دکتر هم به خنده میگفت باز کن اون چشماتو بچه سوسول ترسو
ولی خدا خیرش بده حتی به اندازه سر سوزنی درد نداشتم ولی الان درد کمی دارم که مشکل هم احتمالا حفره خشک هست و درمانی هم نداره، فقط طول دوره درمانم و میزان اذیت شدنم، بیشتر میشه
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sara9009 - 07 شهریور ۱۳۹۵ ۰۹:۰۴ ب.ظ
(۰۷ شهریور ۱۳۹۵ ۰۸:۴۷ ب.ظ)sixsixsix نوشته شده توسط: بی هوشی ؟؟؟؟؟ مگه قرار بوده چیکار کنه .. شیوه نوین جراحی D:
یا خدا چه ها با این دکتر بدبخت کردی شما، بنده خدا برای همین هم حواسش پرت شده ریشه مونده
نفر قبل از من هم همینطوری بود، اینقدر داد زد که من اگه پول رو نداده بودم درجا درررررررررر میرفتم
هشت و نیم صبح بی حسی زد و گفت بشین تا ۹، اصلا هم درد نداشتم، اصلا نفهمیدم داره چیکار میکنه، کلا ۵ دقیقه طول کشید. فقط وقتی داشت بخیه میزد این نخ ها رو میدیدم داشت حالم رو بهم میزد، چشمام رو بستم، دکتر هم به خنده میگفت باز کن اون چشماتو بچه سوسول ترسو
ولی خدا خیرش بده حتی به اندازه سر سوزنی درد نداشتم ولی الان درد کمی دارم که مشکل هم احتمالا حفره خشک هست و درمانی هم نداره، فقط طول دوره درمانم و میزان اذیت شدنم، بیشتر میشه
برای منم زمان جراحی درد نداشت ، فقط اون نخ بخیه و اون خون و اینا خیلی وحشتناک بود اون لحظه .
اره برادرم میگفت اونایی که بعد تو منتظر بودن داد و فریادای تو رو که میشنیدن همه در حال سکته بودن کل کلینیک داشت میلرزید
نههههه من چشمام باز بود از ترس نمیتونستم چشمامو ببندم ، برای من یک ربع بیست دقیقه طول کشید فکر کنم
پرستارا به خونم تشنه بودن شدید
|