|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - sahar121 - 30 آذر ۱۳۹۲ ۰۶:۰۵ ب.ظ
از خدا می خوام،همه دوستان تو جمع گرم خونوادشون باشن همیشه و همیشه ...دوستایی هم که دانشجو راه دورن ازین خاطره ها لذت ببرن... بعد ها دلشون لک میزنه با دوستاشون دور هم باشن تو شب یلدا.مثل من.. ایشالله که بعد فارغ التحصیلی همه کنار خونوادهاتون سالهای سال شب یلدا کنار هم باشین و گل بگین گل بشنوین.
به یاد بعضی از خونواده های نا توانم باشیم که بچه هاشون در حسرت یه چیپس و پفک و تنقلاتن تو شب یلدا...خدا قدرتی بده ما بتونیم دستشونو بگیریم همیشه ،حالا هر جوری که میتونیم..و هیچ وقت این قدرتو از ما نگیره..
خدایا ایشالله تو سفره شب یلدای هر خونه و خونواده ای کنار میوه و تنقلات و ..... شادی و سلامتی هم باشه..
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 30 آذر ۱۳۹۲ ۰۹:۰۸ ب.ظ
آخر پاییز شد و همه دم میزنند از شمردن جوجه ها!!!!
اما تو بشمار
تعداد دل هایی را که به دست آورده ای....!
بشمار تعداد لبخند هایی که بر لب دوستانت نشانده ای...!
بشمار تعداد اشک هایی که از سر شوق و یا غم ریخته ای و تعدادشبهایی که به یاد معشوق به صبح رساندی...!
و به یاد بیاور که در این فصل زرد تو چقدر سبز بودی
نگران جوجه ها هم نباش آن ها را بعدا با هم میشماریم
ودر آخر
" امید وارم همه ی لحظه های پایانی پاییزت "
"پر از خش خش آرزو های قشنگ باشد"
یلدا مبارک
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - yaldaa - 30 آذر ۱۳۹۲ ۱۱:۳۹ ب.ظ
ﺗﻌﺎﺭﻑ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ !
ﻫﺮ ﮐﯽ ﺍﻻﻥ ﺗﻮ ﺷﺒﻪ ﯾﻠﺪﺍ اینجاست
یعنی که خیلی ﺗﻨﻬﺎﺳﺖ !
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - maryam... - 30 آذر ۱۳۹۲ ۱۱:۴۸ ب.ظ
یلدا جون زدی تو هدفففففففف
اما می خوام قدر پدر و مادر و برادرمو بدونممممممممم
یه زمانی بود اونقد می رفتیم خونه مامان بزرگم گاهی با خودم می گفتم: بازم خونه مامان بزرگگگگگگگ
اما الان میگم ای کاششششششششش بودی که بازززمممممممم می اومدم خونتون ..........
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - IT.setareh91 - 01 دى ۱۳۹۲ ۱۲:۱۷ ق.ظ
سلام،
یلدای همتون مبارک. بهترینارو براتون این شب آرزو میکنم. چه اونهایی که در کنار خونوادشون هستند. چه اونهایی که مثل من دانشجو هستند و دور...
منم یاد قدیما افتادم... خونه مامان جون و باباجون... یک جمع گرم و صمیمی که پر بود از خنده و شادی... پر از شعر و خاطره... . حالا من بیاد شب یلدای زیبایی افتادم که برای آخرین بار باباجونمو دیدم... همون شب باهاش خداحافظی کردم و بعد از چند روز دنیارو وداع گفت... یلدا رو دوست دارم به احترام تموم بزرگترای فامیل که چشم و چراغ خونه ها هستند. که حضورشون گرمابخشه... که بودنشون دلگرمیه...
خدای من... خدای خوب من ازت می خوام سایه بزرگترهارو از سر کسی کم نکن... .عمرشون رو طولانی کن و کمک کن که ما کوچیکترها قدرشون رو بدونیم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 01 دى ۱۳۹۲ ۰۱:۰۰ ق.ظ
یک پست بعد از مدت ها!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - انرژی مثبت - ۰۱ دى ۱۳۹۲ ۰۴:۰۶ ق.ظ
دل آدم ...چه گرم می شود گاهی ساده... به یک دلخوشی کوچک...
به یک احوالپرسی ساده...
به یک دلداری کوتاه ...
به یک "تکان سر"...یعنی...تو را می فهمم...
... به یک گوش دادن خالی ...بدون داوری!
به یک همراهی شدن کوچک ...
به حتی یک همراهی کردن ممتد آرام ...
به یک پرسش :"روزگارت چگونه است ؟"
به یک دعوت کوچک به صرف یک فنجان چای !
... به یک وقت گذاشتن برای تو...
به شنیدن یک "من کنارت هستم "...
به یک هدیه ی بی مناسبت ...
به یک" دوستت دارم "بی دلیل ...
به یک غافلگیری:به یک خوشحال کردن کوچک ...
به یک نگاه ...
به یک شاخه گل...
دل آدم گاهی ...چه شاد است ...
به یک فهمیده شدن ...درست !
به لبخند!
به یک سلام !
به یک تعریف به یک تایید به یک تبریک ...!!!
و ما چه بی رحمانه این دلخوشی های کوچک و ساده را از هم هم دریغ میکنیم و تمام محبت و دوست داشتن مان را گذاشته ایم کنار تا به یک باره همه آنها را پس از مرگ نثار هم کنیم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - diligent - 01 دى ۱۳۹۲ ۰۷:۲۷ ب.ظ
(۰۱ دى ۱۳۹۲ ۰۴:۰۶ ق.ظ)انرژی مثبت نوشته شده توسط: دل آدم ...چه گرم می شود گاهی ساده... به یک دلخوشی کوچک...
خیلی زیبا بود خانم انرژی مثبت...
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Eternal - 01 دى ۱۳۹۲ ۰۹:۵۰ ب.ظ
هرگاه ردپای کسی را که آرامشم را گرفته بود دنبال کردم
به خودم رسیدم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 01 دى ۱۳۹۲ ۱۱:۵۹ ب.ظ
عذار نیلی و قدّ خم و چشم تر آوردم
گلاب اشک بهر لاله های پرپر آوردم
زجا برخیز ای صد پاره تر از گل! تماشا کن
که از جسم شهیدانت، دلی زخمی تر آوردم
تمام یاس هایت را به شام از کربلا بردم
چو برگشتم برایت یک چمن نیلوفر آوردم
مسافر از برای یار سوغات آورد اما
من از شام بلا داغ سه ساله دختر آوردم
اگر چه سر نداری یک نگه بر سیل اشکم کن
که با چشمان خود آب از برای اصغر آوردم
تو بر من از تن بی سر خبر ده ای عزیز دل!
که من برتو خبرهای فراوان از سر آوردم
چهل منزل سفر کردم به شهر شام و برگشتم
خبر ازچوب و از لعل لب و طشت زر آوردم
زاشک چشم و سوز سینه ی مجروح وخون دل
همانا مرهمت بر زخم های پیکر آوردم
قد خم، موی آشفته، تن خسته، رخ نیلی
به رسم هدیه میراثی بود کز مادر آوردم
زسیل اشک دریا کرده ام چشم محبان را
به آهم شعله ها از سینه ی میثم برآوردم
دعا برای همدیگه یادمون نره
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Somayeh_Y - 02 دى ۱۳۹۲ ۱۲:۵۰ ق.ظ
تصویر ضمیمه یک تابلو فرش نیمه کاره است. امشب یدفعه متوجه شدم که "بسم الله" تکمیل شده.
[attachment=14318]
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Mohammad-A - 02 دى ۱۳۹۲ ۰۱:۱۷ ق.ظ
هفتهای که گذشت درسی رو یاد گرفتم که شاید یک سال به دنبالش بودم... شاید سالهای بعد بفهمم که چقدر این درس با ارزش بوده؛ گاهی برای درکش باید صبر کرد.
روزگار، به دشواری میگذرد.
دوستان همیشه محتاج دعای شما هستم.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - تینا - ۰۲ دى ۱۳۹۲ ۰۱:۴۹ ق.ظ
دلم یه خواب راحت میخواد !خیلی وقته که خیلی خسته ام خیلی!خدایااااااااااااا خواهش میکنم کمکم کن دیگه اشتباه نکنم
بچه ها لطفا واسم دعا کنید گره مشکلات منم باز شه مرسی
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - SaMiRa.e - 02 دى ۱۳۹۲ ۱۱:۲۴ ق.ظ
زنهار میازار ز خود هیچ دلی را
کز هیچ دلی نیست که راهی به خدا نیست ....
( وصال شیرازی )
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Somayeh_Y - 02 دى ۱۳۹۲ ۱۱:۴۴ ق.ظ
یا حــسیــن ابن علی (ع) اشفع لنا
نام تو مانند قرآن معجزه ست.
یا حــسیــن ابن علی (ع) اشفع لنا
یا حــسیــن ابن علی (ع) اشفع لنا
یا حــسیــن ابن علی (ع) اشفع لنا
|