|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - MSZ - 08 اردیبهشت ۱۳۹۲ ۰۸:۰۲ ب.ظ
(۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۲ ۰۲:۴۸ ب.ظ)virtual girl نوشته شده توسط: صفحه ۵۴ گواهینامه رانندگی
گواهینامه شما ۵۴ تا صفحه داره؟!
گواهینامه من فقط یه کارت کوچولوئه! فکر کنم چینی شو بهم انداختن نامردا!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Mänu - 08 اردیبهشت ۱۳۹۲ ۱۰:۳۲ ب.ظ
از همان روزی که دست حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرت هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید
آدمیت مرد،
گرچه آدم زنده بود.
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود.
بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب
گشت و گشت
قرن ها از مرگ آدم هم گذشت
ای دریغ!
آدمیت برنگشت!
قرن ما
روزگار مرگ انسانیت است
سینه ی دنیا ز خوبی ها تهی است
صحبت از آزادگی، پاکی، مروت ابلهی است
صحبت از عیسی و موسی و محمد نا به جاست
قرن «موسی چمبه» هاست
من که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر
حتی قاتلی بر دار
اشک در چشمان و بغضم در گلوست،
وندر این ایام زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم؟
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای! جنگل را بیابان می کنند
دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان می کنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان می کنند
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت، مرگ عشق
گفت و گو از مرگ انسانیت است!
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - neda_Network - 08 اردیبهشت ۱۳۹۲ ۱۰:۴۴ ب.ظ
تو فکرشم برم تو کار هک پول بگیرم غیر ممکن ها را هک کنم فقر و تورم را از ایران هک میکنم اشتغال زیاد میزارم به جاشون و خوشبختیا تو کل دنیا جاری میکنم خیلی وقته دلم برای از ته دل خندیدن کسی در خیابان تنگ شده و این شد آرزو هروزم بدتر م میشه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - x86 - 08 اردیبهشت ۱۳۹۲ ۱۱:۲۶ ب.ظ
آقا نمردیمو مسجد بان هم شدیم، دیروز مسجد بان مسجدمون بهم زنگ زد گفت بیا اینجا من یه هفته نیستم، خلاصه منم گفتم شبا نیستم ولی ظهرا میام . امروز اولین روزی بود که مسجد بان بودم ظهر که سر بلندگو و صوت کشیدن صداها کلی برنامه داشتیم.امشبم یکی از دوستام که قرار بود شبا بیاد مسجدبانی کنه بهم زنگ زد گفت: فلانی میتونی امشبرو بهم حال بدی بری مسجد،من امشب مهمون دارم ، گفتم باشه برو چه میشه کرد بعدش گفت فقط عجله کن که مردم پشت در دسشویی موندن، فکر کردم داره شوخی میکنه بی خیال شدم خلاصه یه چند دقیقه گذشت دم غروب رفتم در وضوخانه رو باز کنم دیدم سه چهار تا پیرمرد که رو چمن هایی که داخل حیاط مسجد هست نشسته بودن دارن میان سمت در وضوخونه، یکیشون به یکی دیگه میگفت ، خدا رسوند.... خلاصه اومدن نزدیک تر یکیشون گفت داری درو باز میکنی گفتم آره...(می خواستم بگم پَ نَ پَ دارم بهره برداری از وضوخانه رو افتتاح میکنم) منم چون تازه کار بودم باید همه ی کلید ها رو امتحان میکردم تا کلید درو پیدا میکردم، یکی از پیرمردا فکر کنم ۶۰-۷۰ سالش بود برگشت گفت : پسرم تا تو درو باز کنی که من شلوارمو خیس میکنم... (دقیقا همینو گفت) پسر هُل کردم، چی... گفتم یه چند لحظه هم صبر کنید باز میکنم، فکر کنم نصف کلید هارو امتحان کرده بودم گفتم اینطوری نمیشه دوباره از یه سر شرو کردم دونه به دونه کلید ها رو امتحان کردم، پسر وقتی درو باز کردما این پیر مرده انقدر خوشحال شد که نگو... میگفت خدا خیرت بده پسرم...
خلاصه خوبه آدم چیزای جدیدی رو توی زندگیش تجربه کنه... موفق باشید
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - esisonic - 09 اردیبهشت ۱۳۹۲ ۰۱:۳۴ ق.ظ
(۰۸ اردیبهشت ۱۳۹۲ ۱۱:۲۶ ب.ظ)arcsin نوشته شده توسط: آقا نمردیمو مسجد بان هم شدیم، ...
خیلی قشنگ بود...منو یاد خاطره ی قشنگ انداختی...
۵ سالم بود که با بابابزرگم میرفتم مسجد...اون نماز می خوند...منم اون کنار می شستم نگاه پیش نماز میکردم...با خودم می گفتم حتما ً خیلی خوب بلده نماز بخونه که پیش نماز شده ... بعد نماز هم که پیش نماز سخنرانی میکرد...منم تو فاز پروانه ای خودم بود...!!......خلاصه...یه بار انقدر بازی کرده بودم سر سخنرانی خوابم برد.......صبح بیدار شدم دیدم تو مسجدم...اول شوکه شدم...بعدش یادم اومد دیشب چه خبر بوده ... خادم مسجدم منو برد خونمون ( خونمون سر کوچه بود )... بعدا ً فهمیدم بابابزرگم دستش درد میکرده نمی تونسته منو ببره خونه...!!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - azad_ahmadi - 09 اردیبهشت ۱۳۹۲ ۰۴:۱۶ ب.ظ
خدایا صد هزار مرتبه شکر. با اینهمه اعصاب خوردی به تو پناه می برم.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Sunshine Off - 09 اردیبهشت ۱۳۹۲ ۰۹:۱۴ ب.ظ
دلم به اندازه این تاپیک تنگ هست...من خوبم وهمین که خدا همین نزدیک هست یعنی همه چی خوبه.از همه دوستای خوبم بخاطر لطفشون بمن ممنونم.از مانشت خیلی چیزها یادگرفتم باهاش بلندشدم خندیدم اشک ریختم وبرام کلی درس بودش ممنونم از این سایت،از همه بچه های خوب مانشت هم ممنونم.همیشه خداحافظی سخت هست ولی امیدوارم همه شما دلتون شاد باشه وزندگیتون پرازموفقیت وخوشبختی.
دلم برای این سایت وبچه هاش تنگ میشه ولی ...خداپشت وپناه همه شما باشه.خدانگهدارهمه شما.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - SaMiRa.e - 09 اردیبهشت ۱۳۹۲ ۰۹:۴۸ ب.ظ
(۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۲ ۰۹:۱۴ ب.ظ)آفتاب نوشته شده توسط: خداپشت وپناه همه شما باشه.خدانگهدارهمه شما.
چرا همه دم از رفتن و خداحافظی میزنند ؟! خیلی ناراحت کننده است .
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - azad_ahmadi - 09 اردیبهشت ۱۳۹۲ ۱۰:۰۰ ب.ظ
(۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۲ ۰۹:۱۴ ب.ظ)آفتاب نوشته شده توسط: دلم به اندازه این تاپیک تنگ هست...من خوبم وهمین که خدا همین نزدیک هست یعنی همه چی خوبه.از همه دوستای خوبم بخاطر لطفشون بمن ممنونم.از مانشت خیلی چیزها یادگرفتم باهاش بلندشدم خندیدم اشک ریختم وبرام کلی درس بودش ممنونم از این سایت،از همه بچه های خوب مانشت هم ممنونم.همیشه خداحافظی سخت هست ولی امیدوارم همه شما دلتون شاد باشه وزندگیتون پرازموفقیت وخوشبختی.
دلم برای این سایت وبچه هاش تنگ میشه ولی ...خداپشت وپناه همه شما باشه.خدانگهدارهمه شما.
از اینکه شما خوب هستین و خدا هم همین نزدیکی هست بسیار خوشحالیم. انشالله که همیشه خوب و سلامت باشید و جایگاه خدا تو قلبتون باشه. بهتره دلیل رفتنتون از مانشت رو نپرسم چون شاید لازم نباشه بدونم. ادم های خوب همیشه ماندگاری های خوبی رو برای دیگران برجا میگذارن، پست های شما همون ماندگاری های خوب برای دیگرانه . انشالله هرجا که هستین خداوند پشت و پناهتون باشه.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - reyhaneh64 - 10 اردیبهشت ۱۳۹۲ ۱۱:۱۴ ق.ظ
(۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۲ ۰۹:۱۴ ب.ظ)آفتاب نوشته شده توسط: دلم به اندازه این تاپیک تنگ هست...من خوبم وهمین که خدا همین نزدیک هست یعنی همه چی خوبه.از همه دوستای خوبم بخاطر لطفشون بمن ممنونم.از مانشت خیلی چیزها یادگرفتم باهاش بلندشدم خندیدم اشک ریختم وبرام کلی درس بودش ممنونم از این سایت،از همه بچه های خوب مانشت هم ممنونم.همیشه خداحافظی سخت هست ولی امیدوارم همه شما دلتون شاد باشه وزندگیتون پرازموفقیت وخوشبختی.
دلم برای این سایت وبچه هاش تنگ میشه ولی ...خداپشت وپناه همه شما باشه.خدانگهدارهمه شما.
چرا خداحافظییییییییییییییییییییی
هله نومید نباشی اگرت یا براند
گرت امروز براند نه که فردات بخواند
گر به روی تو ببندد همه درها و گذرها
در دیگر بگشاید که کس آن را نداند
در به روی تو ببندد نو مرو صبر کن آنجا
که پس از تو را او به سر صدر نشاند
هله قصاب به خنجر چو سر میش ببرّد
نهلد کشته خود را و سوی خویش کشاند
چو دم میش نماند ز دم خود کندش پر
تو ببین کین دم یزدان به کجاهات رساند
به غلط گفته ام این را و گرنه به حقیقت
نکشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند
همه ملک سلیمان به یکی مور ببخشد
بدهد هر دو جهان را و دلیرانه رماند
دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش
بکه ماند بکه ماند بکه ماند بکه ماند
هله خاموش که شمس الحق تبریز از این می
همگان را بچشاند بچشاند بچشاند
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - narges_r - 10 اردیبهشت ۱۳۹۲ ۰۴:۵۸ ب.ظ
(۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۲ ۰۹:۱۴ ب.ظ)آفتاب نوشته شده توسط: دلم به اندازه این تاپیک تنگ هست...
افتاب جان امیدوارم هرچه زودتر مشکلاتتون حل بشه و به جمع مانشت برگردید.
خدایا هیچ کس برسر دوراهی نزار
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - esisonic - 11 اردیبهشت ۱۳۹۲ ۰۲:۰۲ ق.ظ
خداحافظ آفتاب...امیدوارم برگردی...برات دعا میکنم!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Autumn.Folio - 11 اردیبهشت ۱۳۹۲ ۰۲:۱۱ ق.ظ
(۰۹ اردیبهشت ۱۳۹۲ ۰۹:۱۴ ب.ظ)آفتاب نوشته شده توسط: خداحافظی سخت هست ولی امیدوارم همه شما دلتون شاد باشه وزندگیتون پرازموفقیت وخوشبختی.
دلم برای این سایت وبچه هاش تنگ میشه ولی ...خداپشت وپناه همه شما باشه.خدانگهدارهمه شما.
انشالله که رفتنی در کار نباشه.
اگر هم هست زود برگردین.
منم براتون دعا میکنم انشالله که مشکلتون زود حل بشه.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - MarkLand - 11 اردیبهشت ۱۳۹۲ ۱۰:۲۳ ق.ظ
نمی دونم چی بگم؟ یا به کی بگم؟ کاش ادمها طوری ساخته شده بودند که به هم وابسته نمی شدند.....برای من هم سخته اما باید به راهی که انتخاب کرده احترام گذاشت.....نمی خوام بگم که کاش هم دیگه را ندیده بودیم اگه همدیگه رو ندیده بودیم اون همه خاطره هم نبود.....اما الان همون خاطره هاست که وقت رفتنت داره اذیت میکنه......خیلی وفته به این نتیجه رسیدم که تو این دنیا هرچیزی یا کسی رو که بیشتر دوست داری راحت تر ازت دور میشه....
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - nina69 - 11 اردیبهشت ۱۳۹۲ ۱۱:۵۵ ق.ظ
بدون شرح
|