|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - uniquegirl - 20 اسفند ۱۳۹۰ ۱۱:۵۲ ب.ظ
این شعرو زیاد دوست ندارم! اما واقعیتیه که این روزا، خیلی از مردم دارن باهاش دست و پنجه نرم میکنن...
عمو نوروز! نیا این جا... که این خونه عزاداره!
پدر خرجِ یه سال قبلِ شبِ عیدُ بدهکاره!
چشای مادر از سرخی مثِ ماهیِ هفت سینن،
که از بس تر شدن دائم، دیگه کم کم نمی بینن.
....
توی این خونه ی تاریک، کسی چشم انتظارت نیست،
تا وقتی نونُ خوش بختی، میونِ کوله بارت نیست!
عمو نوروز! نیا این جا! بهار از یادِ ما رفته!
توی سفره نه هفت سینه، نه نونه، نه پولِ نفته!
عمو نوروز! تو این خونه، تمومِ سال زمستونه.
گُلُ بلبل یه افسانه س. فقط جغده که می خونه.
بهارُ شادیِ عیدُ یکی از این جا دزدیده.
یکی خاکسترِ ماتم، رو تقویمِ ما پاشیده...
توی این خونه ی تاریک کسی چشم انتظارت نیست،
تا وقتی نونُ خوش بختی میونِ کوله بارت نیست!
..................
ان شاالله که توی این ایام، که همه در تدارک و... هستن، خدا دل این افرادو هم شاد کنه و همه بتونن سال جدیدو با شادی و امید شروع کنن...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - - rasool - - 20 اسفند ۱۳۹۰ ۱۱:۵۴ ب.ظ
(۲۰ اسفند ۱۳۹۰ ۰۸:۱۷ ب.ظ)nikou نوشته شده توسط: خیلی داغونم...
صبر بر جور فلک کن ، تا برآیی روسفید
دانه چون در آسیاب افتد ، تحمل بایدش
(۲۰ اسفند ۱۳۹۰ ۰۹:۱۵ ب.ظ)mohammad_13690 نوشته شده توسط: سرما خوردم نمیتونم نفس بکشم فکر کنم دارم میمیرم
ان شاء الله که هر چی زودتر بهبودیتون حاصل بشه.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - esisonic - 21 اسفند ۱۳۹۰ ۱۲:۱۷ ق.ظ
از قلبم پرسیدم فرق عشق و دوستی چیه؟
....
قلبم جواب داد: کار من تامین خون بدنه. سوالای چرت و پرت از من نپرس!
اینم از دل پشت کنکوری من...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Fardad-A - 21 اسفند ۱۳۹۰ ۰۱:۳۴ ق.ظ
باز هم دعوت به طوفان کن مرا اما بدان
من دلم دریاست دریا را به دریا میبری
من شبیه یوسفم، راه سقوطم چاه نیست
چون بیندازی مرا در چاه بالا میبری
(دوستان باور کنید من مقصودم هیچکس نیست . خوشم اومد نوشتم)
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - diligent - 21 اسفند ۱۳۹۰ ۰۱:۳۸ ق.ظ
ما هم خوشمون اومد امتیاز دادیم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ف.ش - ۲۱ اسفند ۱۳۹۰ ۰۷:۵۷ ق.ظ
در مورد دیگران زود قضاوت نکنیم قضاوت باعث می شود خوبی های که در پس ظاهر مخفی شده را نبینیم.
وین دایر
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Parva - 21 اسفند ۱۳۹۰ ۱۱:۰۵ ق.ظ
گاهی اوقات حس آخرین بیسگوئیت مونده تو بسته ساقه طلایی رو دارم!
شکسته
تنها
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ec_a_j - 21 اسفند ۱۳۹۰ ۱۲:۳۲ ب.ظ
من بازم ادای آدمای محکم و قوی رو در میارم و
الکی میخندم
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - kavehn - 21 اسفند ۱۳۹۰ ۱۲:۵۵ ب.ظ
همینطوری وقتی از خواب بیدار شدم چنین متنی در خاطرم بود :
تو را دیریست من چشم انتظارم
به کمک گوگل این شعر پیدا کردم :
تو را من چشم در انتظارم بهار
من ان شاخ تکیده و خشکیده ی در بادم
تو را من در انتظارم ای بهار
برف سفید غم چندیست که بر دلم لانه کرده
بیا و این دل را گل آذین کن بیا ای نسیم بهار
شعله های آتش سرخت بوسه بر جان خواهد زد
تو را من چشم انتظارم ای نسیم بهار
ای بهار صورت ترکیده ام را سفیداب و سبزه بخش
دلبرگان دست به دست گل هایت خواهند سپرد
با عطرت بوی خدا را احساس می کنم ای بهار
بوسه بر لب خدا با باد خواهم زد بهار
تو را من دیریست چشم انتظارم بهار
احمد سپنتامهر
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - esisonic - 21 اسفند ۱۳۹۰ ۰۲:۱۰ ب.ظ
بهترین لحظات زندگی از نگاه چارلی چاپلین:
به رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدی
آخرین امتحانت را پاس کنی
توی شلواری که توی سال گذشته ازش استفاده نمی کردی پول پیدا کنی
برای خودت تو آئینه شکلک در بیاری و بهش بخندی
از خواب پاشی و ببینی که چند ساعت دیگه هم میتونی بخوابی
کسانی رو که دوستشون داری خوشحال ببینی
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - farazin - 21 اسفند ۱۳۹۰ ۰۳:۱۶ ب.ظ
گفتم : تو شـیرین منی. گفتی : تو فرهـادی مگر؟
گفتم : خرابت می شـوم. گفتی : تو آبـادی مگـر؟
گفتم : ندادی دل به من. گفتی : تو جان دادی مگر؟
گفتم : ز کـویت مـی روم. گفتی :تو آزادی مگـر؟
گفتم : فراموشم مکن. گفتی : تو در یادی مگر؟
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - kashir - 21 اسفند ۱۳۹۰ ۰۵:۰۷ ب.ظ
کسی یادم نکرد
درقفس جان دادم و صیاد آزادم نکرد
ضربه مردم چنان از زندگی سیرم نمود
آرزوی مرگ کردم
مرگ هم یادم نکرد
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Shiny - 21 اسفند ۱۳۹۰ ۰۵:۳۹ ب.ظ
دلـت را بتـکان ...
دلت را بتکان
غصه هایت که ریخت، تو هم همه را فراموش کن
دلت را بتکان
اشتباهایت وقتی افتاد روی زمین
بگذار همانجا بماند
فقط از لا به لای اشتباه هایت، یک تجربه را بیرون بکش
قاب کن و بزن به دیوار دلت ...
دلت را محکم تر اگر بتکانی
تمام کینه هایت هم می ریزد
و تمام آن غم های بزرگ
و همه حسرت ها و آرزوهایت ...
باز هم محکم تر از قبل بتکان
تا این بار همه آن عشق های بچه گربه ای هم بیفتد!
حالا آرام تر، آرام تر بتکان
تا خاطره هایت نیفتد
تلخ یا شیرین، چه تفاوت می کند؟
خاطره، خاطره است
باید باشد، باید بماند ...
کافی ست؟
نه، هنوز دلت خاک دارد
یک تکان دیگر بس است
تکاندی؟
دلت را ببین
چقدر تمیز شد... دلت سبک شد؟
حالا این دل جای "او"ست
دعوتش کن
این دل مال "او"ست...
همه چیز ریخت از دلت، همه چیز افتاد و حالا
و حالا تو ماندی و یک دل
یک دل و یک قاب تجربه
یک قاب تجربه و مشتی خاطره
مشتی خاطره و یک "او"...
خـانه تـکانی دلـت مبـارک
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - nmusavi - 21 اسفند ۱۳۹۰ ۰۵:۳۹ ب.ظ
از پروردگار پرسید آرزو کردن چه سود وقتی سرنوشتم را رقم زدی؟ گفت شاید نوشته باشم هر چه خودش آرزو کرد.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - esisonic - 21 اسفند ۱۳۹۰ ۰۶:۰۶ ب.ظ
اگه یه روزی حس کردی دنیا و آدماش به تو اخم کردن ، دلیلشو تو لبهای بدون لبخند خودت جستجو کن...
|