|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 20 خرداد ۱۳۹۵ ۰۲:۱۵ ب.ظ
(۲۰ خرداد ۱۳۹۵ ۰۲:۰۴ ب.ظ)jazana نوشته شده توسط: عجب، ایول که واست کار می کنه
ممنونم، ورزش عالیه، مثل قبل که باشگاه میرم ولی فعلا که تاثیر نداشته... ایشالا درست شه
شاید به خاطر شروع تغییرات غذا خوردنه :exclamation قبل از اینکه عادت کنیم رمضان تمام میشه و باز باید adjust شیم
چرا شما بین هر دو خط از پست هاتون یه خط خالیه؟
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Fot30 - 20 خرداد ۱۳۹۵ ۰۲:۳۱ ب.ظ
جواب ارشد دوشنبه ۲۴ خرداد میاد
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - jazana - 20 خرداد ۱۳۹۵ ۰۲:۳۸ ب.ظ
(۲۰ خرداد ۱۳۹۵ ۰۲:۱۵ ب.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: (20 خرداد ۱۳۹۵ ۰۲:۰۴ ب.ظ)jazana نوشته شده توسط: عجب، ایول که واست کار می کنه
ممنونم، ورزش عالیه، مثل قبل که باشگاه میرم ولی فعلا که تاثیر نداشته... ایشالا درست شه
شاید به خاطر شروع تغییرات غذا خوردنه :exclamation قبل از اینکه عادت کنیم رمضان تمام میشه و باز باید adjust شیم
چرا شما بین هر دو خط از پست هاتون یه خط خالیه؟
wow
الان پستای خودم تو انجمن های مختلف رو چک کردم اکثرا دابل فاصله دادم، حتی پست ها و ایمیلای ۶-۷سال پیشم رو چک کردم، اونجام دو خط فاصله بود...
نمی دونم چرا، شاید توهم افزایش خوانایی با افزایش فاصله رو دارم، شایدم هر سطر رو یک پاراگراف در نظر گرفته بودم، شایدم از پیریه...
ممنون، دمت گرم، تو این همه سال اصلا متوجه اش نشده بودم، respect
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - RangiRangi - 20 خرداد ۱۳۹۵ ۰۲:۴۲ ب.ظ
...........
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Behnam - ۲۰ خرداد ۱۳۹۵ ۰۳:۰۶ ب.ظ
(۲۰ خرداد ۱۳۹۵ ۱۲:۲۰ ب.ظ)samaneh@90 نوشته شده توسط: میشه مگه طرف هر روز شروع کنه به خوردن کره و سبزی و آَش
یادمه خوابگاه (الانم که دارم مینویسم یادم میفته خندم میگیره) یه اتاقی بود مراسم سحری رو با شکوه هر چه تمامتر برگزار میکردند، ۵ ساعت بعد صبحونه رو طوری میخوردند که هنوزم برام سؤال هست دقیقاً کجاشون جا میشد!
(۲۰ خرداد ۱۳۹۵ ۰۲:۴۲ ب.ظ)@s@kur نوشته شده توسط: الان فهمیدم جریان شلوار زرد و باب اسفنجی و محرومیت تو جوک های امروز چی بود: ))))))
این بابا که نشون داده یه تختهش کم هست ولی کمیتهی اخلاق هم زورش به خر نمیرسه، پالونش رو برمیداره.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - so@ - 20 خرداد ۱۳۹۵ ۰۳:۱۶ ب.ظ
برا هر موضوعی که میشد امتحانارو جابجا میکردن حالاکه امسال امتحانا باماه رمضون همزمان شد، واقعا نمیتونستن یه دوهفته امتحانا جابجا بشه.قرآن خدا غلط میشد اگر جابجا میکردن
مُردم انقدر خمیازه کشیدم و به زور درس خوندم(
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - jazana - 20 خرداد ۱۳۹۵ ۰۳:۲۲ ب.ظ
(۲۰ خرداد ۱۳۹۵ ۰۲:۴۲ ب.ظ)@s@kur نوشته شده توسط: آره. من ورزش رو ترک کنم هم خوابم به هم میریزه هم وزنم یهویی زیاد میشه و هم وحشتناک بداخلاق میشم ورزش نکنم ! دو سال پشت کنکوری و بخور بخواب این دوران واقعا داغون کرده منو :| ایشالا که دیگه تکرار نشه دوران پشت کنکوری :|
عجیبه که باشگاه رفتن تا الان رو خواب شما تاثیر نداشته من هر وقت از باشگاه میام انقدر خسته ام که حتما باید یه نیم ساعتی بخوابم بعدش که زنده بمونم! فکر کنم من خیلی خوش خوابم
پس باشگاه موثر نبود احتمالا دلیلش همونیه که خودتون گفتید..راستی شما قبل افطار میرین باشگاه یا قبلش؟
ایشالا!
والا مربی باشگاه مون براش نماز روزه مهم نیست و ۹ تعطیله، الانم که نیم ساعت قبل اذان تعطیل میشه، واسه همین، قبل از افطار مجبوریم بریم...
-----------------------------------------
(۲۰ خرداد ۱۳۹۵ ۰۲:۱۵ ب.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: چرا شما بین هر دو خط از پست هاتون یه خط خالیه؟
الان خیلی self conscious شدم نمی تونم تایپ کنم، هی به فاصله فکر می کنم که بگذارم نگذارم چرا میگذارم....
یاد این افتادم:
quote
بعدازظهر یکی از روزهای خنک پاییزی سال ۶۴ یا ۶۵ بود. یکی از بچه های تخریب که خیلی هم شوخ و مزه پران بود از راه رسید و پس از سلام و علیک گرم، رو به حاجی کرد و با خنده گفت:
حاجی جون! یه سوال ازت دارم خدا وکیلی راستشو بهم می گی؟
حاج محسن ابروهاشو بالا کشید و در حالی که نگاه تندی به او انداخته بود گفت :
پس من هر چی تا حالا می گفتم دروغ بوده؟!!
بسیجی خوش خنده که جا خورده بود سریع عذر خواهی کردگفت:
نه! حاجی خدا نکنه، ببخشین بدجور گفتم. یعنی می خواستم بگم حقیقتشو بهم بگین
حاجی در حالی که می خندید دستی بر شانه او زد و گفت:
سوالت را بپرس.
- می خواستم بپرسم با توجه به این ریش بلند و زیبایی که دارین شما شب ها وقتی می خوابین، پتو رو روی ریشتون می کشید یا زیر ریشتون؟
حاجی دستی به ریش حنایی رنگ و بلند خود کشید.
نگاه پرسشگری به جوان انداخت و گفت:
چی شده که شما امروز به ریش بنده گیر دادی؟
- هیچی حاجی همینجوری !!!
- همین جوری؟ که چی بشه؟
- خوب واسه خودم این سوال پیش اومده بود خواستم بپرسم حرف بدی زدم؟
- نه حرف بدی نزدی ولی ............ چیزه .......
همینطوری به محاسن نرمش دست می کشید. حاجی نگاهی به آن می انداخت معلوم بود این سوال تا به حال برای خود او پیش نیامده بود و داشت در ذهن خود مرور می کرد که دیشب یا شبهای گذشته، هنگام خواب، پتو را روی محاسنش کشیده یا زیر آن.
جوان بسیجی که معلوم بود به مقصد خود رسیده است، خنده ای کرد و گفت:
نگفتی حاجی، میخوای فردا بیام جواب بگیرم؟
و همچنان می خندید..
حاجی تبسمی کرد و گفت:
باشه بعداً جوابت رو میدم.
یکی دو روزی گذشت دست برقضا وقتی داشتم با حاجی صحبت می کردم همان جوانک بسیجی از کنارمان رد شد. حاجی او را صدا زد. جلو که آمد پس از سلام و علیک با خنده ریز و زیرکی به حاجی گفت:
چی شد؟ حاج آقا جواب ما رو ندادی ها ؟؟!!
حاجی با عصبانیت آمیخته به خنده گفت:
پدر آمرزیده! یه سوالی کردی که این چند روزه پدر من در اومده. هر شب وقتی می خوام بخوابم فکر سوال جنابعالی ام. پتو می کشم روی ریشم، نفسم بند می آد.می کشم زیر ریشم، سردم میشه. خلاصه این هفته رو با این سوال تو نتونستم بخوابم.
quote
البته احتمالا داستان واقعیت نداره ولی قشنگه.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Parisa-SH - 20 خرداد ۱۳۹۵ ۰۶:۰۷ ب.ظ
(۱۹ خرداد ۱۳۹۵ ۰۹:۵۱ ب.ظ)The BesT نوشته شده توسط: کسی میدونی حدودا حقوق اساتید دانشگاهها هییت علمی ها چنده تقریبا؟
استادیار پایه ۱۸ برا رشته برق-مخابرات فیش حقوقیشو خودم دیدم(از فامیلای خیلی نزدیکمون) ۷ تومن ثابتش بود. پول پروژه و حق التدریسی هاشو هم که حساب کنی بالای هشت نه میشه. سمت اجرایی اینام نداره. هیئت علمی شهرستانه و تازه فقط دو روزشو اونجاست!
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - barca - 20 خرداد ۱۳۹۵ ۰۶:۱۶ ب.ظ
یه سری از ادمها هستن دیدشون خیلی منفیه منفی به همه چیز و تازه خودشونو عقل کل هم می دونن و حاضر نیست یه بارم که شده یه جور دیگه فک کنن
اگه کسی تو حرفاش از ۴تا چیز گلایه کرد به این معنی نیست که ادم منفی نگریه ادم منفی نگر کسی که از هر چی حرف بزنی زود یه نظر منفی میده و میشینه بحث کردن
این ادم کاندید خوبی برای کنار گذاشتنه
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - pezhman.m-AI - 20 خرداد ۱۳۹۵ ۰۶:۳۷ ب.ظ
(۲۰ خرداد ۱۳۹۵ ۰۳:۱۶ ب.ظ)F@gh@ نوشته شده توسط: برا هر موضوعی که میشد امتحانارو جابجا میکردن حالاکه امسال امتحانا باماه رمضون همزمان شد، واقعا نمیتونستن یه دوهفته امتحانا جابجا بشه.قرآن خدا غلط میشد اگر جابجا میکردن
مُردم انقدر خمیازه کشیدم و به زور درس خوندم(
مهم اینه که شما تو حیاط خوابگاتون در ختای انار و ... دارید
ما امتحانامون رو یجور برنامه ریزی کردن که قبل از ماه رمضون تموم بشه. یعنی آخرین امتحانمون دوشنبه ۳۰ شعبان بود؛ اما چون بچه ها استرس داشتن که این روز یوم الشکه و ممکنه اولین روز ماه رمضون بشه، رفتیم با آموزش صحبت کردیم و اون امتحان رو انداختیم ۱روز قبلش.
الان برنامه ام اینه: افطار تا ساعت ۱: میخورم، ۱ تا سحر: خواب، سحر تا ۷صبح: مطالعه، ۷ تا ۱۱: خواب، ۱۱ تا ۱۷: مطالعه + فیلم + سریال + شطرنج، ۱۷ تا ۱۹: خواب، ۱۹ تا افطار: ماهتون عسل. کلا رواله...
پ ن: فقط متاسفانه یک پروژه شبکه عصبی دارم و همچنین یک ماه وقت دارم سمینارم رو تحویل و ارائه بدم ولی خوب هرجوری حساب میکنم تو این برنامه فشرده ی من جایی واسه اینا نیست.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - clint - 20 خرداد ۱۳۹۵ ۰۸:۰۲ ب.ظ
I can will knowledge, but not wisdom; going to bed, but not sleeping; eating, but not hunger; meekness, but not humility; scrupulosity, but not virtue; self-assertion or bravado, but not courage; lust, but not love; commiseration, but not sympathy; congratulations, but not admiration; religiosity, but not faith; reading, but not understanding.
"Leslie Farber "
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Skyrim - 20 خرداد ۱۳۹۵ ۰۸:۲۹ ب.ظ
اولین کار مثبتی که امسال بعد کنکور انجام دادم این بود که درصدهامو حساب نکردم!!
چه کاریه خب؟؟!! بنده خداها خودشون حساب میکنن دو روز دیگه میزنن تو سایت!!
چون اگه اینکارو میکردم تا اعلام نتایج اولیه با هزار جور فکر و خیال، قطعا خودم رو نابود می کردم.
بی خیال ...
اینم مدیون باتجربه ترهای مانشتم ... دستتون درنکنه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 20 خرداد ۱۳۹۵ ۰۹:۰۳ ب.ظ
چقدر همه هیجانی و استرسی هستن. بیخیال بابا. راحت باشید.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - RangiRangi - 20 خرداد ۱۳۹۵ ۰۹:۰۳ ب.ظ
.......................
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Pure Liveliness - 20 خرداد ۱۳۹۵ ۰۹:۴۴ ب.ظ
جدا از خوشحالی این روزام به خاطر حل شدن بعضی مشکلا و این که دوباره حس کردم خدا هوای بنده های بدش رو هم داره. جدا از خوشحالی های دیگه و انشاالله اتفاقای خوبی که منتظرشم، دارم فکر میکنم بعد از اعلام نتیجه ها چی میشه؟ خودم حس میکنم بد نمیشم. ولی اصلا نمیشه گفت. شاید خوب بشم و این حسای بد چند ساله از بین بره. شاید خوب نشم و پذیرش پشت کنکور موندنم واسه اطرافیان سخت باشه. خودمم خب غصه میخورم.
|