|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - نسخهی قابل چاپ
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - edward71 - 08 اسفند ۱۳۹۴ ۱۱:۱۸ ب.ظ
اقا فلوریدا رو با کدوم ف مینویسن ؟ آی ام بی سواد مبارکا باشه اقا بهنام
Sent from my iPad Air
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - ezra - 08 اسفند ۱۳۹۴ ۱۱:۲۰ ب.ظ
آغا این قسمت "جنبه ی نوآوری مقاله " تو پروپوزال رو چی باید توش بنویسیم ؟
چه مصیبتی شده این پروپوزال
ما گفتیم مدرسه تموم شد , انشا نوشتن هم تموم شد ! ولی نخییییییییر
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 08 اسفند ۱۳۹۴ ۱۱:۳۵ ب.ظ
روزگاری دارم
............................
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 09 اسفند ۱۳۹۴ ۱۲:۲۰ ق.ظ
بچه گانه است، ولی یوقتایی میام اینجا و حرفهای دوستان رو میخونم، میگم ایکاش دغدغه های منم مثل بقیه بود
نمیدونم آخر داستان زندگی من چی میشه، دیگه حوصله این جمله های کوتاهم ندارم که خودت سرنوشتت رو میسازی و...، خوب میدونم و میفهمم که یه اراده ای بالاتر از اراده من هست که یوقتایی اونی رو که من میخوام نمیخواد، هیچ رقمه نمیخواد
پ.ن: هعی، بگذریم. دعاهای مامانم و مادربزرگم در حقم بگیره میدونم که دنیام و آخرتم گلستان میشه
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - aamitis - 09 اسفند ۱۳۹۴ ۱۲:۳۱ ق.ظ
(۰۹ اسفند ۱۳۹۴ ۱۲:۲۰ ق.ظ)vesta نوشته شده توسط: بچه گانه است، ولی یوقتایی میام اینجا و حرفهای دوستان رو میخونم، میگم ایکاش دغدغه های منم مثل بقیه بود
نمیدونم آخر داستان زندگی من چی میشه، دیگه حوصله این جمله های کوتاهم ندارم که خودت سرنوشتت رو میسازی و...، خوب میدونم و میفهمم که یه اراده ای بالاتر از اراده من هست که یوقتایی اونی رو که من میخوام نمیخواد، هیچ رقمه نمیخواد
پ.ن: هعی، بگذریم. دعاهای مامانم و مادربزرگم در حقم بگیره میدونم که دنیام و آخرتم گلستان میشه
ان شا الله بهترین هایی برات اتفاق بیفته که به صلاحت باشه و بعدا پی ببری ای وای که چقدر عالی بود و من نمیدونستم و خودمم نفهمیدم چطوری اومدم تو این راه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - so@ - 09 اسفند ۱۳۹۴ ۱۲:۵۵ ق.ظ
حالا چه وقت خواب بهاریِ اخه این بهار اصلا شرایطو درک نمیکنه :|
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Behnam - ۰۹ اسفند ۱۳۹۴ ۰۳:۰۴ ق.ظ
(۰۹ اسفند ۱۳۹۴ ۱۲:۲۰ ق.ظ)vesta نوشته شده توسط: چه گانه است، ولی یوقتایی میام اینجا و حرفهای دوستان رو میخونم، میگم ایکاش دغدغه های منم مثل بقیه بود
نمیدونم آخر داستان زندگی من چی میشه، دیگه حوصله این جمله های کوتاهم ندارم که خودت سرنوشتت رو میسازی و...، خوب میدونم و میفهمم که یه اراده ای بالاتر از اراده من هست که یوقتایی اونی رو که من میخوام نمیخواد، هیچ رقمه نمیخواد
پ.ن: هعی، بگذریم. دعاهای مامانم و مادربزرگم در حقم بگیره میدونم که دنیام و آخرتم گلستان میشه
انشاالله شادی درِ خونهی شما رو هم میزنه به زودی، من دعا میکنم.
از همهی دوستان گل هم تشکر میکنم که از خوشحالیِ من خوشحال شدند، خیلی با ارزشه.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Somayeh_Y - 09 اسفند ۱۳۹۴ ۱۰:۴۲ ق.ظ
باید خونه و ماشین و شغل دولتی اش جلوی چشام رو میگرفت.
ولی نگرفت. نمیگیره، هیچی به چشمم نمیاد. هیچی.
مشاور میگه: توی فاز انتخاب که هستی باید فقط به خودت فکر کنی. باید خودخواه باشی. و اونوقت من احمقانه روز و شب به این فکر میکنم، چه بلایی سرش میاد، اگه روزی بفهمه قهرمان زندگی ام نیست. اگه بفهمه بهش افتخار نمیکردم، عاشقش نبودم ولی زنش شدم.
فکر کنم فرو می پاشه. برای مردها این چیزا باید مهم باشه لابد.
ولی نمیفهمه، میفهمه؟!!! مردها اینقدر دقیق و نازک بین نیستن، ها.
خود خرم که می فهمم، نمی فهمم؟!!!!!!!!!!!!!!!!!
لعنت به این زندگی. زندگی که عزاش ماتمه. عروسی اش هم ماتمه. هیچوقت اونی که میخوای نمیشه. هیچوقت.
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - khayyam - 09 اسفند ۱۳۹۴ ۱۱:۰۰ ق.ظ
(۰۹ اسفند ۱۳۹۴ ۱۲:۲۰ ق.ظ)vesta نوشته شده توسط: بچه گانه است، ولی یوقتایی میام اینجا و حرفهای دوستان رو میخونم، میگم ایکاش دغدغه های منم مثل بقیه بود
نمیدونم آخر داستان زندگی من چی میشه، دیگه حوصله این جمله های کوتاهم ندارم که خودت سرنوشتت رو میسازی و...، خوب میدونم و میفهمم که یه اراده ای بالاتر از اراده من هست که یوقتایی اونی رو که من میخوام نمیخواد، هیچ رقمه نمیخواد
پ.ن: هعی، بگذریم. دعاهای مامانم و مادربزرگم در حقم بگیره میدونم که دنیام و آخرتم گلستان میشه
وستا خانم خودتو ناراحت نکن من خودم مواقعی یه حالتی می شم که فکر می کنم بدبخترین فرد روی زمین منم و هر روز این فکرها و افسردگی میاد به سرم که چرا تو این سن اون چیزهایی که می خوام رو ندارم و بابت این قضیه هی خودمو سرزنش می کنم ولی یه چند روزی هست که کلا از یه دیدگاه دیگه به قضیه نگاه می کنم به این صورت که نگاه نمی کنم که دیگران چی دارند و چه حرف هایی در موردم می زنند سعی می کنم به بی خیالی بزنم خودت امتحان کن مثلا اگه یکی اومد و خواست با حرفاش تو رو خرد کنه آخر بهش بخند بگو چی گفتی نفهمیدم بعد بهش بخند حساب کار دستش میاد که دیگه از این غلط ها نکنه بی خیال بابا باور کن همه تو زندگیشون سختی و ناراحتی دارند یکی بابت نداشتن کار یکی نمی تونه ازدواج کنه یکی مریضه فکر می کنی برای همه ، همه چی اوکی هست نه اینطور نیست پس از لحظه به لحظه زندگیت استفاده کن و اینو بدون دیر یا زود مطمئنا اون چیزی که فکر می کنی الان برات مشکله حل میشه فقط دیدگاهتو به مشکلات عوض کن هر چقدر در مقابلشون سر خم کنی بزرگتر می شن مشکلاتو بزرگ نکن برای خودت .....
..............................................................................................................................................................
ببین چون خودم تمام شرایط سخت رو کشیدم از همه لحاظ می دونم مشکلات یعنی چی اینا رو گفتم بدونی من خودم هر بدبختی رو تجربشو دیدم پس فکر نکن حرف های بالام شعار بود !
(۰۸ اسفند ۱۳۹۴ ۱۰:۳۰ ب.ظ)behnam5670 نوشته شده توسط: هورااااا همین الانه الانه الان از فلوریدا هم پذیرش گرفتمممممم
ولی من جای خفن میخوام
بهنام جان تبریک عرض می کنم این شالله همیشه شاد و سربلند باشی
اونور رفتی ما رو فراموش نکنیاااااااااااااااااااااااااااااا ! میام میزنمتا
(۰۹ اسفند ۱۳۹۴ ۱۰:۴۲ ق.ظ)Somayeh_Y نوشته شده توسط: باید خونه و ماشین و شغل دولتی اش جلوی چشام رو میگرفت.
ولی نگرفت. نمیگیره، هیچی به چشمم نمیاد. هیچی.
مشاور میگه: توی فاز انتخاب که هستی باید فقط به خودت فکر کنی. باید خودخواه باشی. و اونوقت من احمقانه روز و شب به این فکر میکنم، چه بلایی سرش میاد، اگه روزی بفهمه قهرمان زندگی ام نیست. اگه بفهمه بهش افتخار نمیکردم، عاشقش نبودم ولی زنش شدم.
فکر کنم فرو می پاشه. برای مردها این چیزا باید مهم باشه لابد.
ولی نمیفهمه، میفهمه؟!!! مردها اینقدر دقیق و نازک بین نیستن، ها.
خود خرم که می فهمم، نمی فهمم؟!!!!!!!!!!!!!!!!!
لعنت به این زندگی. زندگی که عزاش ماتمه. عروسی اش هم ماتمه. هیچوقت اونی که میخوای نمیشه. هیچوقت.
ازدواج و انتخاب باید با عقل باشه نه با احساسات بعدشم به نظرم کسی که حداقل لیسانس داره چه نیازی به مشاور داره اصلا مشاور این وسط چه کاره هست که من چطوری زندگی کنم یا نکنم با عقل خودم بلدم چیکار کنم و چیکار نکنم ! بعدم اینو همیشه گفتم مهمترین دلیل فروپاشی یه خانواده و مشکل عظیم دختر خانم ها خودخواهی و پرتوقعی و از روی چشم رو هم چشمی زندگی کردنه اینا رو نداشته باشید محاله زندگی از هم بپاشه مگر اینکه دیگه مرد دیونه باشه که اون بحثش یه چیز دیگه است ...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Aurora - 09 اسفند ۱۳۹۴ ۱۲:۱۰ ب.ظ
...
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Somayeh_Y - 09 اسفند ۱۳۹۴ ۱۲:۲۲ ب.ظ
(۰۹ اسفند ۱۳۹۴ ۱۱:۰۰ ق.ظ)khayyam نوشته شده توسط: ازدواج و انتخاب باید با عقل باشه نه با احساسات بعدشم به نظرم کسی که حداقل لیسانس داره چه نیازی به مشاور داره اصلا مشاور این وسط چه کاره هست که من چطوری زندگی کنم یا نکنم با عقل خودم بلدم چیکار کنم و چیکار نکنم ! بعدم اینو همیشه گفتم مهمترین دلیل فروپاشی یه خانواده و مشکل عظیم دختر خانم ها خودخواهی و پرتوقعی و از روی چشم رو هم چشمی زندگی کردنه اینا رو نداشته باشید محاله زندگی از هم بپاشه مگر اینکه دیگه مرد دیونه باشه که اون بحثش یه چیز دیگه است ...
خودخواهی رو اشتباه معنی و برداشت کردید.
منظور اینه که آدم قبل ازدواج و موقع انتخاب فقط به فکر خودش و بهترین انتخاب با توجه به شرایطش باشه. از سر دلسوزی و یا مصلحت های دیگه انتخاب نکنه. تا حد امکان معایب و محاسن طرف مقابلش رو ببینه و بعد که انتخابش رو کرد، اگر ازدواج صورت گرفت چشم روی اون معایب ببنده و خودخواهی کنار بره.
در مورد اینکه ازدواج باید صرفا بر حسب عقل باشه و نه احساسات. مخالفم. ولی خیلی دوست دارم بدونم نظر همه آقایون مثل شماست؟
ضمنا، من فقط نویسنده اون خطوط (پست قبلی) هستم. نویسنده رو با راوی اشتباه نگیرید.
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - blackhalo1989 - 09 اسفند ۱۳۹۴ ۰۱:۰۵ ب.ظ
منم نسبت به ماوس قبلیم احساسات صادقانه ای داشتم...اما اون رفت و منو تنها گذاشت...دیگه هیچ ماوسی برای من اون ماوس نمیشه ((((((((((((((((
عزیزم کجایی دقیقا کجایی (((((((((((((((
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - salam5 - 09 اسفند ۱۳۹۴ ۰۱:۰۸ ب.ظ
چی شد که یه دفعه بعضیا انقد مقدس شدن،
جوگیری م بد چیزیه، کلا ید طولایی داریم در مقدس سازی
خدا نکنه یکی بگه بالای چشمشون ابروئه
|
هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - vesta - 09 اسفند ۱۳۹۴ ۰۲:۱۱ ب.ظ
Somayeh_Y
باهات کار دارم، ولی من تو مانشت از گزینه ایمیل استفاده میکنم، پیامم نمیرسه، یا پیام خصوصیت رو باز کن یا پیام خصوصی بده، خبر بده( به هر دلیلی هم نتونستی، همین جا یه چندتا کتاب معرفی کن بهم، میخوام نویسنده خوبی بشم سوالمم در این زمینه است، یادمه گفته بودی کلاس میری)
ممنون
پ.ن: بعضیام هستن فکر میکنن خیلی بامزه ان یا شوخیاشون قشنگه و خیلی چیزای دیگه در مورد خودشون فکر میکنن، اما تهی هستن( البته بی انصافیه بگم در همه چیز ولی تو زمینه هایی که برای من مهم هست، صفرن)، موقع عمل کردن، روضه هایی که برای بقیه میخونن و خط کشیهایی که ازش حرف میزنن و با اون بقیه رو میسنجن یادشون میره، یادشون میره اول باید بشینن ببینن از اون ایده الی که ازش دم میزنن چقدر فاصله دارن و بعد برای بقیه نسخه بپیچن... اعصابم خورد بودا دستم بهش میرسید خفه اشم میکردم
|
RE: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... - Somayeh_Y - 09 اسفند ۱۳۹۴ ۰۲:۵۱ ب.ظ
(۰۹ اسفند ۱۳۹۴ ۰۱:۰۵ ب.ظ)blackhalo1989 نوشته شده توسط: منم نسبت به ماوس قبلیم احساسات صادقانه ای داشتم...اما اون رفت و منو تنها گذاشت...دیگه هیچ ماوسی برای من اون ماوس نمیشه ((((((((((((((((
عزیزم کجایی دقیقا کجایی (((((((((((((((
الان این در ارتباط با صحبت ما سروده شده آیا؟
شما پسرا چقدر خنک هستید. سوال جدی رو مسخره میگیرید، شوخی رو جدی.
البته با خوندن این جملات تقریبا مطمئن شدم، مرد جماعت توی مسائلی که در ارتباط بین عقل و احساس باشه، با چرتکه و حساب کتاب وارد میشه.
vesta
باز شد. ولی واقعا من مث اجنه شدم. رفت و آمدم معلوم نیس.
نویسنده چی میخوای بشی؟ اگه میخوای داستان بنویسی. اونم از نوع کوتاه و مدرن، یه جفت کفش آهنین میخواد و صبر ایوب.
کتاب خاصی نداشتیم، یه جزوه نوشتم که بسیار شلوغه، باید سر فرصت مرتبش کنم. تا بتونی بخونی.
و اما یه دیالوگ داره استادم که کلی حرص منو در میاورد اون اوایل، ولی واقعا شرط لازم نویسنده شدنه. البته لازم نه کافی.
"هر وقت ده هزارتا داستان کوتاه خوندنی یا ۵۰ تا رمان خوب، اونوقت تازه میشه یه چیزی گفت"
یه سری رمان های شاهکار که ایشون لیست کرده برام.
دن کیشون- سروانتس
مادام بواری- گوستاو فلوبر
تربیت احساسات- گوستاو فلوبر
جنگ و صلح- تولستوی
مه- اونامونو
پرنده خارزار- کالین مکالو
برادران کارامازوف- داستایفسکی
وداع با اسلحه- همینگوی
صدسال تنهایی- مارکز
کوری- ژوزه سارماگو
ناطور دشت- سلینجر
فرانی و زویی- سلینجر
بازمنده روز- ایشی گورو
گتسبی بزرگ- فیتز جرالد
دنیای سوفی- گاردر
خشم و هیاهو- ویلیام فاکنر
سور بز- یوسا
گفتگو در کاتدرال- یوسا
جنگ آخر الزمان- یوسا
مرگ در آند- یوسا
پدروپاراماو-خوان رولفو
کافکا در کرانه- موراکامی
شب مادر- کورت ونه گات
عقاید یک دلقک- هاینریش بل
در رویای بابل- براتیگان
مسخ- کافکا
خاطرات صد در صد واقعی یک سرخپوست پاره وقت- شرمن الکسی
چهره مرد هنرمند در جوانی- جویس
نکته:کارای کافکا و آلبر کامو برای تازه وارد ها توصیه نمیشه.
با پرنده خازار و غرور و تعصب شروع کن که یهو اول کاری هنگ نکنی اینا سرگرم کننده ترن.
همین.
آهان یه چیزی، نوشتن مداوم خیلی مهمه. حداقل روزی نیم ساعت. حتی اگه بنظرت بیاد داری چرت می نویسی.
|